روزی روزگاری، تاجر فقیری بود که برای استراحت وارد قصری میشود و بدون این که کسی را در قصر ببیند شب را در آن جا میماند و از تمام امکانات قصر استفاده میکند. فردای آن روز، وقتی میخواهد که از قصر خارج شود گل رزی را برای دختر زیبایش میچیند. ناگهان دیوی در مقابل او ظاهر میشود و در ازای آن گل رز، دخترش را میخواهد. دختر زیبای تاجر که ( بیوتی ) نام دارد میپذیرد تا با دیو زندگی گند. این دو به مرور به یکدیگر علاقهمند میشوند اما بیوتی مجبور است پیش پدرش بازگردد.
داستان دیو و دلبر، حکایتی عاشقانه دارد و یکی از قدیمیترین داستانهای اروپایی محسوب میشود.
کتاب دیو ودلبر