خواهر و برادری به نامهای ( هانسل و گرتل ) با پدر و نامادری بدجنس خود زندگی میکنند. پدر آنها فقیر است و قحطی نیز اوضاع آنها را بدتر میکند. نامادری به بهانهی فقر و ناتوانی مالی آن دو را در جنگل رها کرد. این دو که بسیار گرسنه بودند، در دل جنگل خانهای از جنس آبنبات و شکلات پیدا میکنند. این خانه متعلق به جادوگر پیر و بدجنسی است که وقتی میبیند هانسل و گرتل خانهاش را میخورند، آن دو را اسیر میکند. داستان هانسل و گرتل، حکایتی جذاب دارد و یکی از معروفترین داستانهای سراسر دنیا محسوب میشود.