دستاوردی خیره کننده درباره ی قدرت رستگاری بخش عشق.
قدرتمندترین رمانی که بنانا یوشیموتو نوشته است.
رمانی که به شکلی زیبا، مرموز و امیدوارانه است.
آن هنگام هنوز باور داشتم، خیلی بیشتر از اکنون، که دنیا ضرورتا مکان شادی است؛ سرشار از صدای خانواده هایی که با هم شام می خورند، لبخند روی چهره ی یک مادر هنگامی که صبح، رفتن شوهرش را به سر کار می بیند، گرمای ساطع شده از فرد محبوب کنارتان به هنگامی که در نیمه های شب از خواب بر می خیزید.
هیاهوی آنجا و عطر قهوه و صدای تعداد بی شماری از افراد جوان، حسی از منگی خفیف در من باقی گذاشت، چون مدت ها بود که از این چیزها به دور بودم. به ذهنم رسید که اگر من روح بودم، این محیط چیزی بود که بیشتر دلم برایش تنگ می شد: هیاهوی عادی و روزمره ی زندگی. مطمئنم که ارواح، آرزوی احمقانه ترین و پیش پاافتاده ترین چیزها را دارند.
در طی روزهایی که می گذشتند، ما همیشه حواسمان به پنجره ی یکدیگر بود، و به همین خاطر کمابیش این گونه احساس می شد که داشتیم با هم زندگی می کردیم. وقتی چراغ های خانه ی ناکاجیما خاموش می شد، من به این فکر می افتادم که شاید دیگر وقتش است که من هم برم و بخوابم.
ادبیات این سرزمین بسیار وسیع، نمایانگر وجوه مختلفی از زندگی مردم ژاپن، ابزاری برای قدردانی از سنت ها و همدلی آن ها با طبیعت است
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
شنیدم ترجمه بدی داره قبل از خرید دقت کنید
آدم چی بگه آخه...