یک اثر کلاسیک محبوب.
داستان دوست داشتنی شل سیلوراستاین درباره ی یک درخت.
تمثیل کلاسیک شل سیلوراستاین از عشق مطلق و از خودگذشتگی.
روزی روزگاری درختی بود / و پسر کوچولویی را دوست می داشت / پسرک هر روز می آمد / برگ هایش را جمع می کرد / از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد / از تنه اش بالا می رفت / از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد / و سیب می خورد / با هم قایم باشک بازی می کردند / پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید / او درخت را خیلی دوست می داشت / خیلی زیاد / و درخت خوشحال بود.
یک روز پسرک نزد درخت آمد / درخت گفت: «بیا پسر، از تنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور / سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش.» / پسرک گفت: «من دیگر بزرگ شده ام، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست. / می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم. / من به پول احتیاج دارم / می توانی کمی پول به من بدهی؟ / درخت گفت: «متاسفم، من پولی ندارم. / من تنها برگ و سیب دارم. / سیب هایم را به شهر ببر و بفروش.»
پسرک گفت: «آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم، / زن و بچه می خواهم / و به خانه احتیاج دارم / می توانی به من خانه بدهی؟ / درخت گفت: «من خانه ای ندارم / خانه من جنگل است. / ولی تو می توانی شاخه هایم را ببری / و برای خود خانه ای بسازی / و خوشحال باشی.»
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
شل سیلوراستاین، ارتباطش را با دنیای شیرین کودکان قطع نکرده و با کتاب هایش ما را به جهانی پر از شگفتی و طنز می برد
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
من چندتا از آثار سیلور استاین با ترجمه خانم مجیدزاده انتشارات آفتابگردان خوندم ترجمه خوبی داشت و لذت بردم
سلام خسته نباشید لطفا این کتاب رو در سایت قرار بدید