1. خانه
  2. /
  3. کتاب سرخ سفید

کتاب سرخ سفید

4.75 از 2 رأی

کتاب سرخ سفید

Red White
انتشارات: نشر چشمه
٪10
230000
207000
معرفی کتاب سرخ سفید
"سرخ سفید" کتابی است از "مهدی یزدانی خرم" که در فضای انقلابی سال های نه چندان دور، قدم به قدم از خیابان 16 آذر شکل گرفته و در زمستان سال 58 پیش می رود. چند روایت در ارتباط با هم، در این فضا رخ می دهند و ذهن خواننده را درگیر می کنند.
یک رزمی کار سی و سه ساله، باید در پانزده مبارزه ی یک دقیقه ای بجنگد تا دان یک را از آن خود کند. اما هر مبارزه فقط یک مبارزه ی صرف نیست؛ داستانی است که از دل جنگیدن و مبارزه بیرون می زند و آنچه در زندگی آدم های این داستان ها خودنمایی می کند، دی ماه 58 است. هر قصه در نوع خود منحصر به فرد است و برای خواننده سرگرمی و اندیشه به ارمغان می آورد. داستان کشیشی یونانی، قصه ی بازیکن باشگاه تاج و حکایت عاشق شدن کتابفروشی که دل به عشق یک متخصص زنان ممنوع الکار بسته. آنچه این داستان های ریز و درشت را به هم پیوند می دهد، همان رزمی کار جوان و مبارزات اوست.
"سرخ سفید" از "مهدی یزدانی خرم"، شخصیت های فراوانی هم دارد. برخی خیالی و ناشناخته و برخی در ابعاد جسد امیرعباس هویدا و استخوان های رضاشاه پهلوی! نویسنده شخصیت هایش را در خالص ترین شکل ممکن خلق کرده و در عین حال، برای هر کدام، نوآوری منحصر به فردی به خرج داده است. عنصر دگرگونی و انقلاب در قصه ی "سرخ سفید" تنها در سطح جامعه و در بنیادهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن رخ نمی دهد بلکه آن قدر پیش می رود که تمام شهروندان جامعه را نیز دگرگون کند و شخصیت آن ها را متحول سازد.
درباره مهدی یزدانی خرم
درباره مهدی یزدانی خرم
مهدی یزدانی خرم متولد 1358 تهران، روزنامه‌نگار ادبی و داستان‌نویس است. او فارغ‌التحصیل رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. عمدۀ شهرت یزدانی خرم به نقدهای ادبی‌اش بازمی‌گردد. او با روزنامه‌های زیادی از جمله خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و… نیز هفته‌نامه‌های شهروند امروز، ایران‌دخت، هفته‌نامۀ آسمان و هفته‌نامۀصدا همکاری کرده‌ است.
یزدانی خرم از اواسط دههٔ ۱۳۷۰ در صفحات ادبی مطبوعات ایران مقالات، گفت‌وگوها و یادداشت‌هایی را منتشر کرده‌است. اما عمده شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد.

یزدانی خرم روزنامه‌نگاری و نقد ادبی را از هفده سالگی و با نشریات نه چندان مشهور آغاز کرد. او سپس با روزنامه‌های خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق-دوره سه ساله نخست-، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی-شش ماه آخر تا توقیف- و نیز هفته نامه‌های شهروند امروز- در دوران سردبیری محمد قوچانی، ایران دخت، هفته‌نامه آسمان و هفته‌نامه صدا همکاری کرده‌است. تمامی این روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها توقیف شده‌اند.

او سپس با مجله نافه نیز به عنوان عضو شورای دبیران و دبیر ادبیات همکاری کرده و همراه گروه همیشگی‌شان یعنی محمد قوچانی، محسن آزرم، حسین یاغچی و… چهار شماره در این مجله فعالیت داشت. یزدانی خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ مهرنامه -به سردبیری محمد قوچانی و عضو شورای دبیران مجله «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین دبیر ادبیات هفته‌نامه آسمان است که از اوایل مهر نود منتشر شده‌است. او همچنین مسئول انتخاب داستان ایرانی نشر چشمه و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید. او همراه با محمد قوچانی در ماه نامه «صدا» نیز مشغول به کار است. مهدی یزدانی خرم در زمستان ۱۳۹۳ در روزنامه «مردم امروز» به عنوان دبیر بخش ادبیات وهنر فعالیت کرد. این روزنامه بعد از نوزده شماره توقیف شد. مهدی یزدانی خرم از سالِ ۱۳۸۴ دبیرِ بخش ادبیات ایران نشر چشمه است. او از سالِ ۱۳۹۲ دبیرِ بخشِ ادبیات جهان این نشر نیز شده‌است یزدانی خرم از شما ره س ۳۹ سردبیر مجله تجربه شده‌است.

جایزه جشنواره مطبوعات
جایزه ادبی واو برای نوشتن رمان به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی
برنده جایزه بهترین رمان سال ۹۱ کتابِ سالِ هفت اقلیم برای رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم»
برنده جایزه بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از هیئت داوران جایزه ادبی بوشهر برای رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم»»
برندهٔ جایزه ادبی «چهل» به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی ایران در اردیبهشت ۱۳۹۵
آثار:

سرخِ سفید، نشر چشمه -چاپ چهارم، زمستان 1394
به گزارش اداره هواشناس فردا این خورشید لعنتی، نشر ققنوس (این رمان بعد از چاپ در سال ۱۳۸۴ و اتمام نسخه‌هایش طی دو ماه ممنوع‌چاپ شد)
رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم» نشر چشمه-1391
در زمستان 1391 نشر پونته 33 قرارداد ترجمه و چاپ رمان من منچستریونایتد را دوست دارم را به انگلیسی و ایتالیایی با نشر چشمه امضا کرد.
ترجمه رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم» به زبان ترکی توسط بهروز دیجوریان انجام می‌شود. این ترجمه را انتشارات دیماوند تورکا منتشر کرد.
رمان «سرخِ سفید» نشر چشمه. اسفند 1394.
رمان «خون خورده» نشر چشمه. 1397.
قسمت هایی از کتاب سرخ سفید

محسن نمونه ای است از موفقیت یک مرد... ماشین شاسی بلند سوار می شود... زنش را دوست دارد ولی نمی گذارد زندگی اش یکنواخت بگذرد... دو سالی هست که در این باشگاه تمرین می کند... چربی خونش بالا رفت و پایش را به این باشگاه قدیمی که نزدیک دفترش است، باز کرد... کیوکوشین کای سی و سه ساله گاهی خودش را با او مقایسه می کند... محسن خوش است... سفر می رود و پول درمی آورد... مشتری رمان های اوست و چندبار یکی شان را که بیشتر دوست دارد داده به او تا برای دوستان تازه رکابش امضا کند... محسن زندگی آرامی دارد و هیچ وقت هم کیوکوشین کای سی و سه ساله را به خانه اش دعوت نکرده است... باهم رستوران و کافه می روند و چند باری هم در دفترش شام خورده اند... نه چیزی از ادبیات می داند نه برایش مهم است که کمربند سیاه بگیرد یا نگیرد... توی پروژه ی پل صدر قرارداد خوبی با شهرداری بست و در بغداد هم وسط بمب و گلوله های همیشگی، چند پل کوتاه روی فرات زد و دو پل را هم تعمیر و بازسازی کرد.

وارد که می شود شروع می کند به گرم کردن... باشگاه بزرگ است و تاتامی هایش را تازه شسته اند... اسفنج زیر پایش فرو می رود... بعد سن سی یامهی بلندی می دهد و می گوید همه مرتب بنشینند دور تاتامی... کیوکوشین کای سی و سه ساله به اشاره ی سن سی می رود وسط تاتامی و پشت خط سمت راست می ایستد... سن سی می گوید پانزده مسابقه ی یک دقیقه ای برای کمربند مشکی... قوانین رو همه می دونن... و می ایستد در عرض تاتامی برای قضاوت بازی ها و دو سه باتجربه را هم می گذارد برای کمک ... کیوکوشین کای سی و سه ساله اولین حریفش را می بیند... جوانی با کمربند آبی... همه چیز آماده است... سن سی اشاره می کند هر دو فایتر گارد بگیرند و بعدش هاجیمه... بازی اول همیشه رس آدم کارنابلد را بیشتر می کشد... همه حلقه زده اند دور تاتامی و منتظرند مسابقه چفت و جور شود... کیوکوشین کای سی و سه ساله به حریف اولش احترام می گذارد... بازی شروع می شود... باید نفسش را مدیریت کند... حریف کمربند آبی اش لاغر است و فرز... می خواهد خودی نشان دهد حتما... مدام می کوبد روی سینه اش و می کوبد، اما جان ندارد سوکی هایش... فقط اذیت می کنند... هنوز تنش خشک است... یکی درمیان سوکی ها را رد می کند و منتظر فرصتی است برای تک زدن... برای تک ضربه ای که کار را تمام کند... مبارز کمربند آبی چندباری خیز برمی دارد برای درو کردنش... برای خالی کردن پایش و انداختنش روی زمین... باتجربه تر از این حرف هاست و یک کمربندآبی پرانگیزه زور درو کردن او را ندارد... پسر مدام پای تکیه گاه را می زند و کم کم سرش می آید پایین و کیوکوشین کای سی و سه ساله یکهو می بیند صورت بی دفاع را... درنگ نمی کند، درجا پای راست را، پای موافق را می کشد بالا و وقتی عصب های پای راستش پوست صورت عرق کرده را حس می کند مطمئن می شود کار تمام است... ماواشی جودان جانانه اش می نشیند روی گونه ی چپ پسر کمربندآبی... یک جوش نسبتا درشت که سر باز کرده زیر فشار ضربه ی پا خودش را خالی می کند... چرک سفید جامدی که رگه هایی از خون درش است پخش می شود توی هوا... کسی چیزی نمی بیند... تکه ی چرکْ کوچک است و احتمالا نتیجه ی شکلات هایی است که پسرک کمربند آبی مدام می لنباند...

نظر کاربران در مورد "کتاب سرخ سفید"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

من عاشق قلم آقای خرمی هستم واقعا دوست‌ش دارم و لذت میبرم از خوندن آثارش

1399/04/17 | توسطکامیاب قنبری
8
|