1. خانه
  2. /
  3. کتاب رازی در کوچه ها

کتاب رازی در کوچه ها

نویسنده: فریبا وفی
3.3 از 1 رأی

کتاب رازی در کوچه ها

Secret in the streets
انتشارات: مرکز
٪15
180000
153000
معرفی کتاب رازی در کوچه ها
حمیرا بر بالین پدر محتضرش حاضر می شود تا در آخرین لحظه های زندگی همراهش باشد و در همان حال سفری دارد به دوران کودکی و کوچه های کودکی، مادرش ماهرخ و دوست و همبازی اش آذر. کوچه تنگ و باریک است و مناسبات خاص خودش را دارد. ما همراه حمیرا از خانه به کوچه می رویم و زندگی با ماجراهای ریز و درشت آن را تجربه می کنیم. حمیرا و آذر با هم کوچه و خانه ها و آدم هایش را کشف می کنند و بزرگ می شوند. کوچه اما تحمل بلندپروازی و جسارت را ندارد و آذر عاصی را در بالای بلندترین درختش به آتش می کشد. داستان با یادآوری رنج و تردید ماهرخ در برگشتن به خانه اش به پایان می رسد.
درباره فریبا وفی
درباره فریبا وفی
فریبا وفی در اول بهمن ماه سال ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. از نوجوانی به داستان‌نویسی علاقه‌مند بود و چند داستان کوتاه‌اش در گاه‌نامه‌های ادبی، آدینه، دنیای سخن، چیستا، مجله زنان منتشر شد. اولین داستان جدی خود را با نام «راحت شدی پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه چاپ کرد.
نخستین مجموعهٔ داستان‌های کوتاه او به نام «در عمق صحنه» در سال ۱۳۷۵ منتشر شد و دومین مجموعه، با نام «حتی وقتی می‌خندیم» در سال ۱۳۷۸ چاپ شد. نخستین رمان او «پرنده من» در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. این کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا شد و از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر واقع گشت. هم‌چنین این کتاب به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و کردی سورانی و ترکی استانبولی ترجمه شده‌است.
قسمت هایی از کتاب رازی در کوچه ها

درخت مثل خود آذر است. شوخ و شنگ و دیوانه. از مدت ها پیش پیله کرده ام به درخت.شاید هم درخت پیله کرده است به من. بعضی وقت ها می آید و مثل ولگردی می چسپد به دیواره ی مغزم و همان جا از نو سبز می شود. آفتاب از هر طرف به آن می تابد و درخت انگار یک هوا بلندتر می شود. از همه خانه های محله می شود آن را دید. بعد آرام و بی صدا دود از آن بلند می شود. مثل این است که ذره بین گنده ای رویش بگیری و آتشش بزنی یا انگار صاعقه آن را زده باشد. صاعقه ای بدون باران,آن هم در هوای آفتابی, اریب, ناگهانی و بی صدا. درخت سیاه می شود.

دایی به سیگارش پک می زند و ساکت گوش می دهد. حرف زدن پیش او وراجی ساده نیست. عملی لذت بخش و جسارت آمیز است. با توجه و تمرکز مهرآمیزش میدان پروسعتی می سازد که هوس می کنی در آن راه بروی، بدوی، شلنگ تخته بیندازی، فریاد بکشی، خودت را بر زمینش بکوبی و رویش بغلتی. برای راه رفتن در همین میدان است که به خانه اش می روم... از نظر دایی چیزها آن قدر که ما فکر می کنیم مهم نیستند. هر چیزی می گذرد و دوامی ندارد. این حرفی بود که آن روزها به من می گفت. برایم از عظمت کهکشان می گفت و ناچیزی سیاره ما. آن قدر بزرگ و کوچک را پیش هم می گذاشت که وقتی به خودمان می رسید دیگر نبودیم. اصلا به حساب نمی آمدیم. سفری بود که در آن حیرت از هستی، دلت را پر می کرد و جا برای هیچ چیز دیگر نمی ماند. بعدها بارها خواستم به چنین سفری بروم، نتوانستم. خورشید جایی گم و گور می شد و ستاره ها و سیاره ها ربطی به من نداشتند. هستی فقط اسم خوبی برای دخترها بود و زمان قریب تر از هر چیزی بود. از جایی می گذشت و جایی نمی گذشت. از روی صورتم رد می شد و پیرم می کرد. ولی با روزهای دور زندگی ام کاری نداشت. گاهی حتی بازیگوشانه آنها را به رخ می کشید، گزندگی و تلخی شان را. ناچیز بودند و زیر هیچ ذره بینی دیده نمی شدند ولی در لحظاتی از زمان به سلول های ذهن چسبیده بودند. کنده نمی شدند و به همه اندازه کهکشان اهمیت داشتند.

نظر کاربران در مورد "کتاب رازی در کوچه ها"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب داستان زندگی فردی به نام حمیرا هست که در بیمارستان بالای تخت پدرش نشسته و به مرور خاطرات کودکی میپردازه. توصیف شخصیت‌ها بسیار عالی هستند و مسائل تلخ و شیرینی که برای هر یک از شخصیت‌های داستان رخ میده به خوبی روایت میشه و خواننده به راحتی با داستان همراه میشه.

1399/06/19 | توسطسمیرا ستوده
2
|

شخصیت پردازی‌ها عالی بودند. کتاب درباره همسایگان یک کوچه قدیمی پایین شهر است که هر کدام شخصیت متفاوتی را در داستان ایفا میکنند و تاثیر خود را بر ذهن شخصیت اصلی و روایتگر داستان به شکل هنرمندانه ای نشان میدهند..

1399/04/18 | توسطم. حسینی
3
|