کتاب گل های ویرانی

Fleurs de ruine
کد کتاب : 13386
مترجم :
شابک : 978-6002297204
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 88
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1991
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب گل های ویرانی اثر پاتریک مودیانو

«گل های ویرانی» که در سال ۱۹۹۱ منتشر شد آمیزه ای ازداستان ها، مرور برخی وقایع تاریخی، به ویژه در دورهٔ جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه و همچنین تأملات نویسنده دربارهٔ دنیای پیرامون او و نیز موقعیت انسان در جهان آشفتهٔ قرن بیستم است. در مطالعهٔ این رمان، دو عنصر اساسی توجه مخاطب را به خود جلب می کند؛ نخست روایت رویدادها با ذکر دقیق محل وقوع آن هاست. تمامی حوادث در پاریس اتفاق می افتد و توضیح دقیق جزئیات و ذکر اسامی محله ها، باغ های معروف و رستوران ها موجب می شود خواننده احساس کند همراه راوی بوده و پاریس را در سال های شصت تجربه کرده است. دیگرْ شیوه و سبک نگارش مودیانوست. او جملات کوتاه و ساده و گاه زبان گفتار و محاوره را جانشین زبان فخیم و ادیبانهٔ پیشین می کند که بی تردید به کارگیری چنین زبان زنده ای تأثیرپذیری مخاطب را افزون می کند.

کتاب گل های ویرانی

پاتریک مودیانو
مودیانو از مادری بلژیکی و پدری یهودی اهل ایتالیا در سال ۱۹۴۵ به دنیا آمده است. وی از چهره های نوجوی ادبیات مدرن فرانسه شناخته میشود که آثارش هم تحسین منتقدان ادبی را برانگیخته و هم خوانندگان فراوان دارد. مودیانو از نویسندگان پرکار به شمار می رود و برخی از کارهای او به فیلم نیز برگشته است. جایزه ی بزرگ آکادمی فرانسه برای ادبیات در سال ۱۹۷۲ نصیب وی شد. در سال ۱۹۷۸، جایزه ی معتبر فرانسوی گنکور را برای رمان خیابان بوتیکهای خاموش دریافت کرد. در سالهای اخیر رمانهای «میدان اتوال»، «در کافه جوانی گمش...
قسمت هایی از کتاب گل های ویرانی (لذت متن)
یادم می آید پنج سال بعد از آن از پیگال تا شانزه لیزه را با اتومبیل رفتم. به خیابان کلیشی رفته بودم تا کلود برنارد را در کتابخانه اش ببینم. او می خواست من را به سینما ببرد تا فیلم لولا یا خداحافظ فیلیپین را ببینم که البته این فیلم ها برایم خاطره خوبی بر جای گذاشتند… این دو فیلم معجزه آسا، ابر، خورشید و سایه های بیست سالگی ام را برایم تداعی می کردند. همیشه فقط از کتاب و فیلم حرف می زدیم، اما آن شب من با پدرم درباره وقایع و خاطراتش در دوران اشغال صحبت کردم؛ انبار کنار ایستگاه، پانیون، گروه خیابان لوریستن… او رو به من کرد و گفت «یکی از نگهبان های خیابان لوریستن، الان دربان باره.» از کجا می دانست؟ حضور ذهن نداشتم این سوال را از او بپرسم. «می خواهید ببینیدش؟!» بولوار کلیشی را طی کردیم و در میدان پیگال کنار یک حوض ایستادیم. ساعت حدودا نه شب بود. «اوناهاش، خودشه…» مردی با کت آبی به عنوان نگهبان جلو بار ناتوریست ایستاده بود. حدود ساعت دوازده شب تا محل پارک ماشین کلود برنارد، بالای خیابان شانزه لیزه، خیابان آرسن هوسای پیاده رفتیم. دوباره آن نگهبان را دیدیم. باز هم همان کت آبی اش را پوشیده بود و عینک آفتابی به چشم داشت. در پیاده رو بین دو بار ایستاده بود طوری که کسی نمی فهمید دقیقا برای کدام بار کار می کند.