شخصیت اصلی رمان 1985، بو جونس است که در سوگ همسرش نشسته و با دخترش جس در انگلیس زندگی میکند. رمان در 1978 نوشته شده و نوعی ادای احترام است به 1984، رمان معروف جرج اورول. بو در زمانهای زندگی میکند که همهجا و همهچیز را اتحادیهها میچرخانند و او که شغل تدریس تاریخش در دبیرستان را از دست داده و با مشکلات دختر تازهبالغ کمی متفاوتش مادر او حین بارداری تالیدومید مصرف میکرده و جس سیزدهساله کمی در تمایز میان واقعیت و خیال مشکل دارد دستبهگریبان است، گویی روز به روز محکوم است به زوالی اجتنابناپذیر. آنتونی برجس در کتابش حال و آینده را با هم میآمیزد و وضعیتی را به تصویر میکشد که در آن کشاکش کارگران و کارفرمایان و اعتراضات مدنیْ با نظارت همهجانبه، نگرانیهای امنیتی و سلطۀ تکنولوژی رقابت میکنند تا آدمی بفهمد بهجای زیستن باید رنج کشید. پایانبندی غیرمنتظرۀ کتاب هم در همین راستاست، بو که پس از کشاکشهای بسیار، بستریشدن در مراکز خاص بازپروری دولتی، عضویت در شبکۀ بریتانیای آزاد، مبارزه و دستگیری مجدد، امیدی به درآغوشکشیدن شاهد آزادی ندارد، بر سر خانۀ اول باز میگردد و در زندان تاریخ درس میدهد. او هرچه به تاریخ قرن بیستم نزدیکتر میشود از تدریس درست توالی تاریخی وقایع و تحلیلشان باز میماند، این بار او که از تدریس اخراج شده، تصمیم آخر را میگیرد، آن تصمیم نهایی. کتاب دو بخش دارد: بخش نخست؛ تحلیلی دقیق است در قالب گفتوگویی خیالی که دریچۀ تازهای باز میکند بر آنچه برجس «فرامین آخرالزمانی برای دهشتناکترین ترسهای ما مینامد. بخش دوم؛ بیان دیدگاههای نویسنده است دربارۀ مدینۀ ضاله، رمانی پادآرمانشهری که به نوعی میتواند در گونۀ ادبیات گمانهزن هم بگنجد.
آنتونی برجس، نویسندۀ شهیر انگلیسی است که در 1918 در منچستر دیده به جهان گشود؛ از مادری خواننده و پدری پیانیست. او از همان کودکی دست به قلم برد، در دانشگاه منچستر ادبیات انگلیسی خواند و وارد ارتش انگلیس شد تا به نظامیان ادبیات تدریس کند. در این سالها چند رمان و اثر غیرداستانی نوشت و پس از چند سال خدمت در برونئی، بهعلت بیماری از خدمت معاف شد، به سرزمین مادری بازگشت و تا آخر عمر به انواع آفرینشهایی هنری پرداخت. معروفترین آثار او پرتقال کوکی و عیسای ناصری هستند که کارگردانان نامداری آنها را بر پردۀ سینما آوردهاند؛ کوبریک و زفیرلی. او که فارسی را هم پیش خود آموخته بود در 1993 درگذشت.
کتاب 1985