تفسیری فوق العاده مسحورکننده از منطق درگیر در انقلاب روسیه.
اثری جریان ساز در ادبیات قرن بیستم.
رمانی کم نظیر و خوش ساخت.
فکر می کردیم که تاریخ مثل فیزیک است. توی فیزیک یک تجربه را هزار بار هم می توانیم تکرار کنیم، اما در تاریخ فقط یک بار امکان پذیر است. دانتون و سن ژوس را فقط یک بار می شود خفه کرد و اگر معلوم شود که ساخت زیردریایی های بزرگ درست بوده است، رفیق بوگروف دوباره زنده نخواهد شد.
انتظار داری از قربانی کردن چند صد هزار نفر برای امید بخش ترین تجربه ی تاریخ بشری چشم پوشی کنیم؟
سیاست جوانمردانه در فضای عادی تاریخ تا حدی کارایی دارد ولی در مواقع بحرانی قاعده ای جز قاعده ی قدیمی کارساز نیست: هدف وسیله را توجیه می کند.
«داستان پادآرمانشهر» در قرن بیستم، ریشه در داستان های نویسندگانی دارد که به آرمانشهر باور داشتند. نویسندگانی مثل «اچ جی ولز» و «ویلیام موریس»
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.
نشر ماهی رو خوندم خیلی عالی بود
ترجمه خانم دقیقی خوب نبود
این کتاب ماهیت واقعی و پلید حکومتهای استبدادی رو بخوبی نشون میده و محدود به مکان و زمان خاصی نیست و شموایت داره؛ با چشم نیمه باز هم میتونیم مصادیقش رو اطرافمون ببینیم.
از زندگی بوخارین الهام گرفته
عالیه، مخصوصا اگه به تاریخ شوروی علاقه مند باشید
ظلمت در نیمروز بازنمایی دادگاههای نمایشی و تصفیههای استالینیستی است که یک سال پیش از جنگ جهانی دوم در شوروی اوج گرفت. روباشوف، شخصیت اصلی داستان، از رهبران انقلاب ۱۹۱۷ است که تحت بازجوییهای سخت به اعمالی اعتراف میکند که هرگز از او سر نزده است. روباشوف شخصیتی خیالی است، اما کوستلر او را بر اساس ویژگیهای رهبران فکری انقلاب بلشویکی و سیاستمداران برجستهی شوروی خلق کرده است و شرح زندان و اعترافات او بازتاب آرای سیاسی روز است. ظلمت در نیمروز از تأثیرگذارترین رمانهای سیاسی قرن است و در زمرهی مهمترین آثار روشنفکری علیه کمونیسم بهشمار میرود.بسیاری این کتاب را نقطهی عطفی در گذر از دههی ۱۹۳۰ به سالهای جنگ سرد شمردهاند.
کدوم ترجمه بهتره؟
دقیقی عالیه
یکی دو هفته ای بود که این کتاب رو دم دستم نگه داشتم تا در اولین فرصت بخوانم ترجمهی خانم دقیقی رو مدتها پیش خریده بودم و پی دی افی هم از ترجمهی آقای امرایی در تبلت ام موجود بوده، فرصتی دست داد و چند صفحهی نخست از این دو ترجمه رو جمله به جمله مقایسه کردم و به این نتیجه رسیدم که گرچه ترجمهی خانم دقیقی ترجمه ای ست قابل قبول اما برگردانِ امرایی از جهت خوش ساخت بودن جملهها ، زنده بودن و چالاکی زبان آشکارا از ترجمهی دقیقی بهتر است،برای نمونه چند جمله از هر دو ترجمه را در اینجا میآورم.دقیقی نوشته اند ؛ روی تختی که سمت راستش بود،دو پتوی نسبتاً تمیز افتاده بود و دشک کاهی را انگار تازه پُر کرده بودند.فاضلاب دستشویی در سمت چپش در پوش نداشت،ولی شیر آب کار میکرد. این تکه را امرایی این جور ترجمه کرده ؛ دو پتوی کاملاً تمیز و یک تشک کاهی تازه پر شده روی تختخواب سمت راست به چشم میخورد.دستشویی جاسازی شده در طرف چپ فاقد درپوش بود اما شیر آبش درست کار میکرد. دقیقی نوشته ؛ روی باروی دیوار بیرونی [ بارو همون دیواره دیگه،مگه نه !؟ ] رو به روی سلول روباشف،سربازی تفنگ بر دوش آن صد قدمِ مألوف [ !؟ ] را میرفت و میآمد؛ و در هر قدم،پایش را چنان بر زمین میکوفت که گویی رژه میرفت. و حالا ترجمهی امرایی ؛ رو به روی دیوار بیرونی زندان،درست مقابل پنجره سلول روباشوف،سربازی تفنگ بر دوش صد قدم به جلو و صد قدم به عقب نگهبانی میداد.در هر قدمی که بر میداشت،پا میکوبید،انگار رژه میرفت.به ذکر همین دو نمونه بسنده میکنم که به گمان من مُشت نمونهی خروار است،اما بد نیست که ببینیم دو مترجم گرامی،برخی از عنوانهای بخشها یا فصول کتاب را چگونه ترجمه کرده اند؛ خانم دقیقی نوشته اند " دادرسی اول " و دادرسی دوم و ... امرایی نوشته ؛ " اولین بازجویی " دومین بازجویی و ... من متن اصلی را ندیده ام اما با توجه به موضوع و درونمایه کتاب،خیال میکنم در اینجا انتخابِ ترمِ بازجویی درست باشد و نه دادرسی که خانم دقیقی آورده اند به دو دلیل؛ اول اینکه به لحاظ حقوقی بازجویی با دادرسی فرق دارد و متهمان پس از آن که مراحلِ بازجویی را گذرانده باشند به مرحلهی دادرسی میروند و دلیل ِ دوم؛ " آنکه بر در میکوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است " بنابرین روشن که سر و کار روباشوف، اول به بازجویان حکومت ترور افتاده باشد...
نقد خوب و منطقی ای بود. ترجمه امرایی را نخوانده ام ولی با توضیحات کورش، بنظرم ترجمهی ایشان بهتر باشد
ترجمه استاد امرایی بسیار روان و دقیق است
کتاب رو با ترجمه مژده دقیقی خوندم.عالی از اسدالله امرایی دریا رو خوندم نشر افق،ترجمه خوبی نبود و فقط رفع تکلیف
بینظیر ، هر دو ترجمه عالی اند
داستانی زیبا و قابل مقایسه با شاهکاری اورول، 1984
داستان کتاب درباره افرادی هست که در انقلاب اکتبر و پیروزی آن نقش داشتند و بعد هم همانند دیگر انقلابها توسط افراد به قدرت رسیده حذف شدند.کتاب به خوبی به روایت این انقلاب میپردازه و شخصیتها به خوبی توصیف و پرداخته شده اند.
به این میگن نظر و دیدگاه. ممنون