کتاب کالیپسو

Calypso
کد کتاب : 13576
مترجم :
شابک : 978-6226513630
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 223
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

کالیپسو
Calypso
کد کتاب : 13577
مترجم :
شابک : 978-6229993637
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 230
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

کالیپسو
Calypso
کد کتاب : 13785
مترجم :
شابک : 978-6002534477
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب کالیپسو اثر دیوید سداریس

«کالیپسو» مجموعه‌ای است از تک‌نگاری‌های داستانی دیوید سداریس، نویسنده‌ی محبوب ایرانی‌ها. کتاب به قدری داستانی است که سخت می‌توان آن را مجموعه داستان به حساب نیاورد، اما درواقع بیش از آن که داستان باشد، شاید باید آن را مجموعه‌روایتی واقعی از اوضاع و احوال و زندگی نویسنده‌اش به حساب آورد. سداریس در این کتاب، به جنبه‌های مختلف زندگی خودش می‌پردازد. از مسایل اجتماعی جامعه‌ی آمریکا و شکل روابطی که آدم‌ها با همدیگر دارند تا اعضای خانواده‌اش و سایر مسایلی که با آن‌ها درگیر است.
به هر حال «کالیپسو» چه مجموعه‌داستان محسوب شود چه ناداستان و چه روایت غیرداستانی، به قدر استادانه نوشته شده که می‌تواند برای علاقه‌مندان به نوشتن تک‌نگاری یا داستان کوتاه، یک کلاس درس بسیار مفید قلمداد شود. تا جایی که نشریه‌ی گاردین می‌نویسد: «بی‌تردید دیوید سداریس سلطان طنز است… کالیپسو هم خنده‌دارتر و هم دردناک‌تر از تمام نوشته‌های دیگر اوست.»
کالیپسو یکی از پرفروش‌ترین آثار طنز ۲۰۱۸ در آمریکا بوده است. این کتاب مدت کمی بعد از انتشار، در جایزه‌ی گودریدز با فاصله‌ی کمی از رتبه‌ی نخست، جایگاه دوم را به دست آورد.

بریده‌ای از کتاب:
عمل زورچپان کردن اقلام بیش‌تر به شما «فروش ‌به‌عنف» نام دارد و یکی از آن پدیده‌هایی است که وقتی متوجهش می‌شوی، دیگر نمی‌توانی متوجهش نشوی. چند سال قبل در فرودگاه باتون‌رژ یک قهوه سفارش دادم. آقای جوان پشت کانتر پرسید: «همراهش یه شیرینی هم میل دارید؟»
گفتم: «خب من خجالت نکشیدم قهوه‌م رو سفارش بدم. پس حالا چی باعث می‌شه فکر کنید اگه مثلا یه شیرینی پنجه‌خرسی دلم بخواد، روم نشه به‌تون بگم؟»
دوست‌مان شانه‌ای جنباند. «شیرینی دانمارکی هم داریم.»
این بار دیگر از کوره در رفتم. «حالا که بیش‌تر فکر می‌کنم… می‌بینم اصلا قهوه هم نمی‌خوام.» بعد رفتم چند غرفه آن طرف‌تر به فروشگاه دانکین دونات و گفتم: «من هیچی میل ندارم غیر از قهوه. فقط قهوه. ختم کلام.»
خانم پشت کانتر دست به سینه شد. «یعنی بدون فنجون؟»
«ای بابا، معلومه که فنجون می‌خوام خواهر من.»
«یعنی… بدون شیر؟»
همیشه وقتی می‌خواهم با رفتارم چیزی را حالی طرف مقابل کنم همین اتفاق می‌افتد. بهش گفتم: «شیر هم بزنید لطفا. یعنی یه مقدار قهوه داخل یه فنجون، یه خرده هم شیر توش. ولی فقط همین.» اما بعدش پروازم دو ساعت تأخیر خورد و مجبور شدم دست از پا درازتر برگردم و درخواست کلوچه کنم.
خانمی که شیفت را از خانم قبلی تحویل گرفته بود پرسید: «همراه کلوچه‌تون قهوه یا سودا هم میل دارین؟»

(برگرفته از متن ناشر)

کتاب کالیپسو


ویژگی های کتاب کالیپسو

نامزد دریافت جایزه ی grammy سال 2016

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

نامزد جایزه بهترین کتاب طنز گودریدز

دیوید سداریس
دیوید ریموند سداریس، زاده ی 26 دسامبر 1956، طنزپرداز، کمدین و نویسنده ی آمریکایی است.سداریس در شهر رالی در کارولینای شمالی بزرگ شد. او پس از سپری کردن دوران مدرسه، مدتی را در دانشگاه کارولینای غربی به تحصیل مشغول شد اما بعد به دانشگاه کنت رفت. سداریس در سال 1983 به شیکاگو رفت و در سال 1987 از انستیتوی هنر شیکاگو فارغ التحصیل شد. او سپس وارد عرصه ی نوشتن مطالب طنزآمیز برای رادیو و سایر رسانه ها شد.دیوید سداریس اکنون به همراه نامزدش در منطقه ی هرشام در ساسکس غربی زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب کالیپسو
Simultaneously Sedaris's darkest and warmest book yet.
به شکل همزمان، تاریک ترین و پراحساس ترین کتاب «سداریس» تاکنون.
Barnes & Noble

Mesmerizing.
مسحورکننده.
New York Times New York Times

Sedaris is practically his own genre now.
«سداریس» اکنون عملا ژانر خودش به حساب می آید.
Washington Post Washington Post

قسمت هایی از کتاب کالیپسو (لذت متن)
مگر پورشه سوارها با هم حال و احوال نمی کنند یا کسانی که سگ های هم نژاد دارند و برای پیاده روی برده اند؟ در مورد مردان قدکوتاه اغلب این حس به من دست می دهد که دوست ندارند به کوتاهیشان اشاره شود، این مثل این است که بگویی «ببین منم مثل تو کچلم.»

من و «هیو» به هر شهری که پا می گذاریم، او بدون مزاحمت در پیاده رو راه می رود، در حالی که مردم بارها و بارها مرا نگه می دارند: «می شه یه دلار بهم بدی؟ سیگار داری؟ چی تو کیفت داری؟» نه این که چهره ی مهربانی داشته باشم نه، در نتیجه مجبورم فرض کنم که به قدوقواره ام ربط دارد، مخصوصا وقتی این تقاضاها به دستور تبدیل می شوند: «گفتم یه دلار بهم بده.» دلم می خواهد از آن ده ساله هایی که دستشان را دراز کرده اند، بپرسم «اگه قدبلندتر بودم هم همینطور باهام حرف می زدی؟»

از آن هایی نبود که با کت و شلوار می پوشند بلکه یک «جلیقه ی کار» بود، شبیه جلیقه های قرن نوزده با کلی جیب برای لوازمم. این توصیف اصلا اذیتم نمی کند و این را اصل آنچه هستم، نمی دانم. با داشتن گزینه های فعلی، «مرد کوچک» را ترجیح می دهم. چه کسی می خواهد وقتش را این طور با اذیت کردن یک نفر هدر دهد؟ یک نفر که بسیار کوچک و بسیار بی اهمیت است. کسی که فقط یک ذره است.