کتاب ماجرا فقط این نبود

Feel Free: Essays
شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر
کد کتاب : 14071
مترجم :

شابک : 978-6226194303
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 136
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 13 اردیبهشت

معرفی کتاب ماجرا فقط این نبود اثر زیدی اسمیت

به واسطه «کتاب ماجرا فقط این نبود» زیدی اسمیت خود را نه تنها به عنوان یکی از برجسته ترین داستان نویسان جهان ، بلکه مقاله نویسی درخشان و خاص معرفی کرد. او به طور منظم در نیویورکر و نیویورک ریویو کتاب درباره موضوعات مختلف بحث می کند و هر قطعه از آثار او در نوع خود یک رویداد ادبی است.

کتاب ماجرا فقط این نبود یک بررسی از وقایع مهم اخیر در فرهنگ و سیاست و هنر است.
زیدی اسمیت نویسنده رمان های دندان سفید ، مرد خودکار ، درباره زیبایی ، شمال غربی و زمان چرخش و همچنین یک رمان جدید ، سفارت کامبوج و مجموعه مقالات مختلف است. زیدی در سال 2002 به عنوان عضوی از انجمن ادبیات سلطنتی انتخاب شد و در سال 2003 و بار دیگر در سال 2013 به عنوان یکی از 20 تا بهترین رمان نویس جوان بریتانیایی در گرانتا در لیست ویژه قرار گرفت. زیدی اسمیت در حال حاضر استاد ادبیات داستانی در دانشگاه نیویورک و عضو آکادمی هنر و ادبیات آمریکا است.
او به عنوان یک سخنران / متفکر / نویسنده درباره فرهنگ و زبان ، دارای استعداد منحصر به فرد است که می تواند از طریق به اشتراک گذاشتن رویدادها و تجربیات شخصی به گونه ای جدید واقعا دید تازه ای به خواننده بدهد.

کتاب ماجرا فقط این نبود

زیدی اسمیت
زادی اسمیت به عنوان نهمین زن داستان‌نویس صاحب‌سبک بریتانیایی شناخته شده و نامش در سال ۲۰۰۶ در میان ۱۰۰ نفر از پرنفوذترین افراد قرار گرفت. او که شهرت خود را مدیون رمان پرفروش «دندان‌های سپید» منتشرشده در سال ۲۰۰۰ است که برای نوشتن این اثر برندهٔ جایزهٔ اورنج سال ۲۰۰۶ شد و کتابش در شمار ۱۰۰ کتاب برتر مجلهٔ تایم از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ جای گرفت. رمان بعدی او «امضافروش» که دربارهٔ مردی است که با جمع‌آوری و فروش امضای چهره‌های مشهور زندگی می‌کند از...
قسمت هایی از کتاب ماجرا فقط این نبود (لذت متن)
شاید بی فایده نباشد که بین لذت و خوشی تمایز قائل شویم. اما لابد هر کسی، دائما، خودش این کار را خیلی راحت انجام می دهد، و فقط منم که این وسط گیج می زنم. ظاهرا بیشتر مردم حس می کنند که خوشی غلیظ ترین حالت لذت است و در همان جاده می شود بهش رسید؛ فقط کافی است کمی دیگر در همان مسیر پیش بروی. تجربه ی من این طور نبوده و اگر ازم بپرسید که آیا تجربه های خوش تری در زندگی ام می خواهم یا نه، اصلا مطمئن نیستم که بگویم آره، درست به این دلیل که معلوم شده خوشی احساسی است که مدیریتش سخت است.

از آن لذت بخش تر وقت هایی است که خودمان مدل راه رفتن یا اداها یا صداهای این غریبه ها را بازسازی می کنیم، یا کل مکالمه های بین دو نفر در صف عابربانک یا دو دانشجوی نشسته روی نیمکتی کنار آب نما را. کلی چیز دیگر هم هست که سگ مان انجام می دهد و می گوید، با بیانی کاملا انسان گونه و معمولا توهین آمیز، بیانگر دنیای چیزهایی که ما نمی توانستیم جلوی هم انجام بدهیم یا به دیگران بگوییم.

«مثل سگ شدی.» چند وقت پیش بچه مان این را گفت و شگفت زده مان کرد. حدود سه سالش است و تمام زبان های خصوصی ما دارند حریم خصوصی خود را از دست می دهند و برای او آشنا می شوند. البته که از پیش می دانستیم یک روزی کاملا آگاه می شود و باید قبلش از دعوا و سیگار و گوشتخواری و اینترنت و حرافی از چهره ی آدم ها و حرف زدن به جای سگ دست بکشیم،