کتاب ماجرا از این قرار بود

Verbrechen
کد کتاب : 43307
مترجم :
شابک : 978-6226674324
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 201
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

تبهکاری و جرم
Crime
کد کتاب : 14141
مترجم :
شابک : 978-9644487316
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 189
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب تبهکاری و جرم اثر فردیناند فون شیراخ

فردینان فون شیراخ وکیل مدافع برجسته آلمانی در اثر سال ها تجربه، بیشتر از همه ی ما جنبه های مختلف "گناه" را مورد تعمق قرار داده است. وی در ابتدای کتاب خود می گوید: " دفاع جنگ است، جنگی برای حقوق متهم". این نوع خاصی از جنگ است که در آن که بی گناه بودن همواره به معنی تبرئه شدن نیست همانطور که گناه کار بودن نیز همیشه به معنی اشتباه کردن نست. این کتاب شامل 15 داستان است داستان های او بر اساس موارد واقعی است مواردی که در طول وکالتش با آنها روبرو شده است و در پی آن است که گناه را از جنبه های کمتر دیده شده ی آن واکاوی کند. در این اثر مفهوم گناه که شاید برای عموم ما مفهومی ثابت و مشخص باشد مورد تردید قرار می گیرد، به گونه ای که این مفهوم را در قانون به چالش می کشد. کتاب لحن و بیانی سراست و روان دارد و همزمان از قدرت عاطفی بالایی برخوردار است. تبهکاری و جرم نوری بر جنبه های مبهم ذهن انسان می تاباند، اثری هیجان انگیز و شوکه کننده که به خواننده اجازه ی زمین گذاشتن کتاب را نمی دهد. این اثر توانسته است با الهام از داستان های حقوقی واقعی عمیقا باور ما نسبت به گناه را به چالش بکشد و تعاریف ثابت جرم، مجرم و بی گناه را متزلزل کند.

کتاب تبهکاری و جرم


ویژگی های کتاب تبهکاری و جرم

برنده جایزه کلایست سال 2009

فردیناند فون شیراخ
فردیناند فون شیراخ نویسنده آلمانی متولد 1964 در مونیخ است، در سال 2009 نخستین کتاب داستان خود را با عنوان «جنایت» منتشر کرد و جایزه ادبی «کلایست» را در سال 2009 برای مورد توجه‌ترین اثر نخستین ادبیات آلمانی را از آن خود کرد. این رمان 45 هفته در صدر لیست پرفروش ترین رمان‌های نشریه اشپیگل قرار داشت و بیش از 150 هزار نسخه از آن به فروش رسید و حق انتشار آن به 25 کشور فروخته و براي اقتباس سينمايي نيز انتخاب شد.
نکوداشت های کتاب تبهکاری و جرم
An extraordinary book about ordinary crime, written with suspense, insight, and beautiful precision by an experienced defense attorney. An authentic thriller.
کتابی خارق العاده درباره ی جرم های معمولی که با تعلیق ، بینش و دقتی بسیار عالی توسط یک وکیل مدافع باتجربه نوشته شده است. یک تریلر اصیل.  
Bernhard Schlink, author of The Reader

Von Schirach guides us through the unpredictable sequences of events that can maneuver regular, flawed people into unbearable positions, leading them to abhorrent acts.
فن شیراخ از طریق سلسله حوادثی غیرقابل پیشبینی به ما نشان می دهد که چگونه انسانی معمولی اگر در چنین شرایط غیرقابل تحملی قرار بگیرد چگون به اعمال خلاف و شنیع دست می زند... او استعدادی خیره کننده دارد.
New York Times Book Review New York Times Book Review

قسمت هایی از کتاب تبهکاری و جرم (لذت متن)
زندگی اش مانند قصه ای تلخ آغاز شد: او را سر راه گذاشتند. یک وان سبز برّاق پلاستیکی روی پله های کلیسای ناحیه ی کوچکی در نزدیکی شهر گیسن قرار گرفت. نوزاد در پتویی از پشم آب رفته پیچیده شده بود و بدن اش گرمای طبیعی اش را ازدست داده بود. کسی که او را سر راه گذاشته بود، چیزی از خود به جا نگذاشته بود. نه نامه ای، نه عکسی، نه یادگاری ای. وان را از هر فروشگاهی می شد خرید، پتو متعلق به ارتش آلمان بود. کشیش فورا پلیس را خبر کرد، اما از مادر خبری نشد. نوزاد را به پرورشگاه فرستادند و سه ماه بعد مسئولین او را به زن و شوهری دادند که کودک را به فرزندی قبول کرده بودند. خانواده ی میشالکا که خود فرزند نداشتند او را پذیرفتند و با نام فرانک اکساور غسل تعمیدش دادند. آدم هایی کم حرف و سخت گیر بودند، کشاورزانی که در روستای زیبا و آرامی در اوبر فرانکن رازک می کاشتند، تجربه ی بچه داری نداشتند. پدرخوانده اش همیشه می گفت: «زندگی لیسیدن شکر نیست» و زبان مایل به آبی اش را از دهان بیرون می آورد و لب های اش را می لیسید. رفتارش با انسان، چهارپا و ساقه های رازک با احترام و سخت گیری یکسانی توأم بود. هرگاه همسرش با بچه رفتاری بیش ازحد ملایم داشت سر او غر می زد. می گفت: «تو این بچه را تباه می کنی.» و به چوپان هایی فکر می کرد که هیچ گاه سگ های شان را ناز نمی کنند. در کودکستان سربه سرش می گذاشتند، در ۶سالگی به مدرسه رفت. در هیچ کاری موفق نبود. بی ریخت بود و بیش از حد قدبلند، از همه بدتر این که وحشی هم بود. مدرسه به او سخت می گذشت، دیکته اش افتضاح بود، تقریبا در هر درسی بدترین نمره ها را می گرفت. دخترها از او می ترسیدند یا از قیافه ی او حال شان به هم می خورد. او اعتمادبه نفس نداشت و به همین دلیل پرخاشگری می کرد. موهای قرمزش او را وصله ی ناجور کرده بود.