یکی از رمان های جنایی کلاسیک در قرن بیستم.
آکنده از حادثه و تخیل.
با ماندگارترین کاراکتر خلق شده توسط وست لیک.
در شهر کوچکی در مرکز ایلینوی به دنیا آمده، در یتیم خانه بزرگ شده، در نیروی زمینی ایالات متحده در دوران عملیات انتظامی در کره خدمت کرده ولی از آن زمان به بعد در بازی دزد و پلیس طرف دزدها قرارگرفته، دو بار به جرم سرقت به زندان رفته، که دوره دوم حبسش صبح همان روز با آزادی مشروط به پایان رسیده بود. می دانست که دورتموندر بارها طی تحقیقات مربوط به سرقت بازداشت شده، ولی هیچ یک از آن بازداشت ها طولانی نبوده اند. می دانست که دورتموندر هیچ وقت به جرم دیگری بازداشت نشده، و اینکه به نظر نمی رسید حتی شایعاتی در خصوص قتل، ایجاد حریق عمدی، تجاوز یا آدم ربایی هایی که ممکن بود مرتکب شده باشد، وجود داشته باشد. و می دانست که دورتموندر در سال ۱۹۵۲ در سن دیگو با رقاصه یک کلوب شبانه به اسم هانی بان بازوم ازدواج کرده و در سال ۱۹۵۴ با یک طلاق توافقی از او جداشده است.
ظاهر خود شخص او چه چیزی بروز می داد؟ حالا در معرض آفتاب مستقیمی که از پنجره های مشرف به پارک به داخل می تابید نشسته بود، و ظاهرش بیش از هر چیز شبیه به کسی بود که دوران نقاهت را می گذراند. کمی رنگ پریده، کمی خسته، کمی چین وچروک دار، بدن لاغر، ظاهر نحیف و رنجور. معلوم بود که کت وشلوارش نو است و معلوم بود که ارزان قیمت ترین جنس را دارد. معلوم بود که کفش هایش کهنه اند ولی معلوم بود که وقتی نو بوده اند کمی قیمتشان بالا بوده است. لباس هایش نشان دهنده مردی بود که به زندگی کردن در رفاه عادت دارد ولی اخیرا اوضاعش خراب شده است. نگاه دورتموندر، در آن لحظه که با نگاه سرگرد تلاقی کرد، مات، هشیار و بی حالت بود. سرگرد با خودش فکر کرد از آن هایی است که دست خودش را رو نمی کند، از آن هایی که تصمیماتش را به آرامی می گیرد و بعد به آن ها عمل می کند.
و آیا به قولش هم عمل می کند؟ سرگرد با خودش فکر کرد می ارزد که شانسش را امتحان کند. گفت: «به آغوش جامعه خوش آمدی. آقای دورتموندر. تصور می کنم آزادی الآن حس دل چسبی داشته باشه.»
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
خیلی خیلی قشنگ بود
داستانی کلاسیک زمردی که نحس هست! طنز خاص نویسنده در متن به خوبی به چشم میاد و ترفند هایی که برای حل معما استفاده میکنند بسیار جالبه
کتاب زمرد نحس رمانی هیجانانگیز از نویسندهی آمریکایی، دانلد ای. وستلیک است. وستلیک متولد بروکلین نیویورک است و از پرکارترین نویسندگان آمریکای معاصر محسوب میشود. از این نویسندهی پرفروش بیش از صد جلد کتاب داستان و ناداستان باقی مانده و در طول عمر ادبی خود، سه بار جایزهی ادبی ادگار را دریافت کرده است. مشخصهی وستلیک نوشتن داستانهای هیجانانگیز است. او هرگز جزئیات و اطلاعات مفید را راحت به خواننده نمیدهد؛ بلکه خواننده را به دنبال پاسخی برای دستکم یکی از کنجکاویهایش صفحه به صفحه دنبال خود میکشاند. او چهارده جلد کتاب با موضوع سرقت دربارهی شخصیت جان آرچیبالد دورتموندر نوشته است. دورتموندر مردی کمحرف و بیحوصله است که در لحظات حساس تکهپرانیهای بجایی میکند. او شخصیتی سرد و در عین حال دوستداشتنی دارد و شخصیت اصلی تمام این چهارده جلد است. کتاب زمرد نحس نیز یکی از این چهارده جلد است. این کتاب پنجاه سال پیش نوشته شده و گذر زمان باعث نشده از هیجانانگیز بودن آن کاسته شود. شروع داستان کتاب با آزاد شدن دورتموندر از زندان است. تنها دارایی او یک بلیط قطار و ده دلار پول نقد است. به محض بیرون آمدن، دوستش او را سوار ماشینی میکند و برایش از زمردی با ارزش پانصدهزار دلار میگوید. این زمرد از کشوری آفریقایی به ایالات متحده آورده شده و قرار است در موزهای نمایش داده شود. شخص بلندمرتبهای قصد دزدیدن این زمرد را دارد و چندین سارق کارکشته را استخدام کرده که دورتموندر یکی از آنان است. باقی کتاب داستانی نفسگیر از سرقتی باورنکردنی است.
لطفا اسم فیلم را بگین
دِ هات راک متاسفانه سایت اجازه تایپ انگلیسی نمیده.
سلام . اسم فیلمش . چیه
باید خوندش ر اسرع وقت