1. خانه
  2. /
  3. کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

نویسنده: نله نویهاوس
2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
1 از 1 رأی

کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

Snow White Must Die
٪15
450000
382500
1 از 1 رأی

کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

Snow White Must Die
انتشارات: نگاه
ناموجود
325000
معرفی کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

کتاب "سقید برفی باید بمیرد" نوشته"نله نویهاوس"،کتابی پرفروش است که بیش از 3.5 میلیون نسخه به چاپ رسانده است.

در یک روز نوامبر بارانی ، کارآگاهان پلیس پیا کیرخوف و الیور فون بودنشتاین،به صحنه قتلی رفتند که در آن تصادفی مشکوک اتفاق افتاده بود.زنی از یک پل عابر عابر سقوط کرده است و هنگام برخورد به زمین با ماشینی برخورد میکند که در حال گذشتن از خیابان بود.عابری دیگر شاهد این صحنه بوده است و میگوید که آن زن هل داده شده است.

کاراگاهان قصه "نله نویهاوس"،پیا و الیور،تحقیقات خود را شروع میکنند.آنها به روستای کوچکی که مقتول،ریتا کرامر،در آن زندگی میکند میرسند.

اما معمایی در داستان وجود دارد.عصر یازده سپتامبر یازده سال قبل ، دو دختر هفده ساله بدون هیچ اثری از روستا ناپدید شدند و توبیاس سارتوریوس بیست ساله ، پسر ریتا کرامر ، به ده سال زندان محکوم است. بودنشتاین و کیرشوف کشف می کنند که توبیاس پس از تحمل حکم خود ، اکنون به شهر زادگاه خود بازگشت.

در روستا ، پیا و الیور با اتفاق جدید و در عین حال جدید دیگری روبرو می شوند. وقتی دختر جوان دیگری ناپدید می شود.


درباره نله نویهاوس
درباره نله نویهاوس
کرنلیا نووهاوس (زاده 20 20 ژوئن 1967 در مونستر با اسم کرنلیا لوونبرگ) نویسنده آلمانی است. او بیشتر به خاطر تریلرهای جنایتی که در Taunus در نزدیکی فرانکفورت قرار دارد شناخته شده است.
او همچنین رمان های عاشقانه ای را تحت نام دوشیزه خود Löwenberg و داستان های اسب برای نوجوانان منتشر کرده است.

نکوداشت های کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

این رمان با توطئه و فرومایگی و نمایش زشتی که می تواند در روح انسان وجود داسته باشد ، در ارتباط است. مانند کارآگاهان پیا کیرخوف و الیور فون بدنشتاین ، شما تا زمانی ماجرا فاش نشود نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید.

USA Today

کتاب "سفید برفی باید بمیرد" از کتاب های پرفروش در اروپا بوده است. به راحتی می توان فهمید که چرا.نله نویهاوس در آراستن واژگان استعداد فراوانی دارد.

The Washington Post

این کتاب خواننده را در وضعیتی غیر قابل پیشبینی قرار میدهد. یک موضوع اعتیاد آور و جذاب پر از مظنونین ، گیجی ، عشق و ترس. مطمئنا برای علاقمندان به رمان جنایی بسیار جذاب خواهد بود.

Library Journal
قسمت هایی از کتاب سفیدبرفی باید بمیرد

پلکان آهنی زنگ زده، به سمت طبقه ی پایین باریک و شیب دار بود. او دیوار را در جست وجوی کلید برق لمس و لحظه ای بعد حباب بیست و پنج واتی فضا را با نوری تار روشن کرد. در آهنی بزرگ بدون صدا باز شد. لولا را روغن کاری کرده بود، بنابراین وقتی به ملاقاتش می آمد در جیرجیر نکرده و بیدارش نمی کرد. با ورود مرد بوی هوای گرم، ترکیب شده با عطر شیرین گل های پلاسیده بلند شد، با دقت در را پشت سرش بست، لامپ را روشن و لحظه ای مکث کرد. اتاق بزرگ، درحدود نه متر درازا و چهار و نیم متر پهنا داشت، به سادگی مبلمان شده بود اما به نظر می رسید دختر آنجا احساس راحتی می کرد.

به سمت استریو رفت و دگمه روشن را زد. صدای خشن برایان آدامز اتاق را پرکرد. اهمیت چندانی به این نوع موزیک نمی داد اما دختر، خواننده ی کانادایی را دوست داشت و او معمولا اولویت دختر را ترجیح می داد؛ تا زمانی که مجبور بود دختر را پنهان نگه دارد، او نباید کمبود چیزی را حس می کرد. دخترمثل همیشه چیزی نگفت. هرگز با او صحبت نمی کرد، هرگز به سوالاتش پاسخ نمی داد اما این موضوع ناراحتش نمی کرد. محتاطانه پرده ی تاشویی که اتاق را تقسیم می کرد؛ کنار زد.

با احتیاط لبه ی تخت نشست. تشک زیر وزنش فرو رفت و لحظه ای فکر کرد او حرکت کرده است. اما نه. او هرگز حرکت نمی کرد. دستش را دراز کرد و روی گونه ی او گذاشت. در طی سال ها پوستش زرد شده و حالا حالت چرمی و سفت داشت. مثل همیشه چشمانش بسته بود و حتی با وجود اینکه پوستش دیگر لطیف و گلگون نبود دهانش به زیبایی قبل بود؛ مانند گذشته، وقتی که هنوز با او صحبت می کرد و لبخند می زد. مدتی طولانی خیره به او آنجا نشست. خواسته اش برای حفاظت از او هرگز خیلی موفق نبود. سرانجام با تأسف گفت: «مجبورم بروم. کارهای زیادی دارم.» بلند شد، گل های پژمرده را از گلدان برداشت و مطمئن شد؛ بطری کولا روی میز کناری پر باشد. _ چیزی نیاز داشتی به من بگو، باشه؟ گاهی دلتنگ خنده اش شده و سپس ناراحت می شد. البته می دانست که او مرده، با این حال هنوز آسان تر بود طوری عمل کند که گویی نمی داند. او هرگز امیدش را برای دیدن لبخند دختر از دست نمی داد.

هنینگ به او گفت: «اسکلت کامل. زن». _ پیر یا جوان؟ چه مدت اینجا بوده؟ _ هنوز نمی توانم دقیقا بگویم. در اولین نگاه هیچ بافتی باقی نمانده است، بنابراین دست کم یک چندسالی. هنینگ راست شد و از نردبان بالا آمد. مردان تیم بررسی شواهد کارشان را به دقت برای حفظ استخوان و خاک های دربرگیرنده شروع کردند. انتقال اسکلت به آزمایشگاه پزشک قانونی، جایی که هنینگ و همکارانش باید کاملا آن را بررسی کنند، مدتی طول می کشید. استخوان های انسان همیشه در مکان های حفاری کشف می شدند. از آنجا که قانون محدودیت جرائم خشن شامل قتل بعد از سی سال به پایان می رسید، تعیین مدت دفن جسد مهم بود. معقول نبود تا بدون تخمین سن قربانی هنگام مرگ و مدت زمانی که آنجا بوده بخواهند پرونده ی افراد گمشده را بررسی کنند.

مقالات مرتبط با کتاب سفیدبرفی باید بمیرد
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
ادامه مقاله
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی

داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»

نظر کاربران در مورد "کتاب سفیدبرفی باید بمیرد"
7 نظر تا این لحظه ثبت شده است

از روی این کتاب یک سریال ساخته شده به اسم (بی خبری) پیشنهاد میکنم ببینین

1403/07/30 | توسطفاطمه توشکان
3
|

👏 کتاب خوبی بود و ترجمه خوب نشر ثالث عالی بود.

1402/03/30 | توسطهاله
0
|

با ترجمه مهشید میرمعزی👌🏻👌🏻👌🏻

1401/02/19 | توسطکاربر سایت
0
|

کدوم ترجمه رو پیشنهاد میدید ؟

1400/05/06 | توسطمهسا باقری
4
|
پاسخ ها

مال نشر نگاه زودتر چاپ شده تعداد صفحاتش هم بیشتر احتمالا حذفیاتش کمتره من که نگاه خوندم خیلی خوب بود

1400/06/21|توسطلادن - کاربر سایت
9

نشر نگاه . سریال کره ای هم با اقتباس از طرح کلی اون ساخته شده بسیار دیدنی است

1403/08/06|توسطسحر - کاربر سایت
2

اسمش که عالیه می‌رویم که بخوانیم

1400/04/11 | توسطمهرناز - کاربر سایت
7
|

یه کتاب جنایی عالی

1400/02/04 | توسطشیدا - کاربر سایت
7
|

نشر نگاه اردیبهشت نمایشگاه کتاب 98 کتاب را چاپ کرد چرا دوباره نشر دیگه همون کتاب رو چاپ کرده

1399/01/31 | توسطلیلا - کاربر سایت
6
|