کتاب اداره پست

Post Office
کد کتاب : 109939
مترجم :
شابک : 978-6222673925
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 216
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

اداره پست
Post Office
کد کتاب : 1443
مترجم :
شابک : 978-600-5675-13-9
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 196
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1971
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب اداره پست اثر چارلز بوکوفسکی

کتاب اداره پست، رمانی نوشته ی چارلز بوکفسکی است که اولین بار در سال 1971 وارد بازار نشر شد. «همه چیز، با یک اشتباه شروع شد.» هنری چیناسکی که اکنون به میانسالی رسیده، دوازده سال از عمر خود را صرف خدمت در اداره ی پست ایالات متحده کرده است. در جهانی که سه لذت واقعی، و تلخ و شیرین او، زنان، الکل و شرط بندی است، هنری هر روز صبح با منگی و سرگیجه خود را از رختخواب بیرون می کشد و با پشت سر گذاشتن سختی و مشکلات ریز و درشت، کار خود را انجام می دهد و تلاش می کند از مواجهه ی هر روزه با بالادستی های بی رحم و همکاران دیوانه اش جان سالم به در ببرد. این رمان کلاسیک که شهرت را برای نویسنده اش به ارمغان آورد، بدون تردید جزء بهترین آثار نویسنده و شاعر بی همتای آمریکایی، چارلز بوکفسکی، است.

کتاب اداره پست


ویژگی های کتاب اداره پست

چارلز بوکفسکی، از پرفروش ترین نویسندگان آمریکا

چارلز بوکوفسکی
هاینریش چارلز بوکوفسکی،( زاده ی 16 آگوست 1920 و درگذشته ی 9 مارس 1994) شاعر و داستان نویس آمریکایی بود.بوکوفسکی در شهر آندرناخ آلمان به دنیا آمد. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده ی او در سال 1923 به بالتیمور رفتند. بوکوفسکی بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان لس آنجلس، دو سال را در دانشگاه شهر لس آنجلس گذراند و در دوره های هنر، روزنامه نگاری و ادبیات شرکت کرد. او در 23 سالگی، اولین داستان کوتاه خود را در مجله ای به چاپ رساند.بوکوفسکی در اوایل دهه ی 1950 در اداره ی پست ...
نکوداشت های کتاب اداره پست
Funny and entertaining.
بامزه و سرگرم کننده.
Gale Research

An Enjoyable read.
داستانی لذت بخش.
Swiftly Tilting Planet

قسمت هایی از کتاب اداره پست (لذت متن)
بتی فقط به من نگاه کرد. همه چیز را در آن نگاهش دیدم. دو تا بچه داشت که هیچ وقت به ملاقاتش نیامدند و حتی نامه ای هم برایش ننوشتند. او نظافتچی یک هتل ارزون قیمت بود. زمانی که اولین بار او را ملاقات کردم، لباس های گران قیمتی به تن داشت و با کفش های گران قیمتی مچ پاهای خوش تراشش را پوشانده بود. بدن ماهیچه ای سفتی داشت و تا حد زیادی زیبا بود. چشمان وحشی و خندان. همسر پولداری داشت که ازش طلاق گرفت و شوهرش در حال مستی بر اثر سانحه ی رانندگی در کنکتیکات تا پای مرگ سوخته بود. آن ها به من گفتند که تو هرگز او را رام نخواهی کرد. حالا او اینجا بود و من هم کمکش بودم.

آقای محترم، آقای محترم، آقای محترم. بندازش دور این کلمه ی آقای محترم رو، ممکنه؟ شرط می بندم اگر اون بیمار، رئیس جمهور یا استاندار یا شهردار یا هر عوضی پولداری بود الان همه ی دکترها توی اون اتاق تجمع می کردند تا یه کاری کنند! چرا اجازه می دهید اینجور افراد بمیرند؟ گناه فقرا چیه؟

فکر می کنم که دومین روز کاری ام به عنوان نامه بر موقت بود که زن درشت اندامی از خانه اش بیرون آمد و با من کمی در اطراف قدم زد، در حالی که داشتم نامه ها را به مقصد می رساندم. منظورم از درشت اندام، این بود که به طور کلی، همه چیزش گنده بود. به نظر می رسید که اندکی شیرین عقل باشد، اما من به این موضوع اهمیتی نمی دادم. زن مرتب حرف می زد و حرف می زد و در همین حال از خانه بیرون آمد. همسرش افسر بود و به مأموریتی در یکی از جزایر دور دست رفته بود و اکنون او تنها مانده بود. تنهای تنها در یک خانه کوچک زندگی می کرد.