سفیر سارا بلر می دانست که وقتی ناخدای ناو پولک او را به عرشه ی فرماندهی دعوت کرد تا جهششان را به منظومه ی داناوار تماشا کند، پروتکل های سیاسی قویا توصیه می کردند که دعوتش را نپذیرد. ناخدا سرش شلوغ می شد و او هم جلو دست و پای دیگران را می گرفت و در نهایت هم چیز زیادی برای تماشا در کار نبود. وقتی پولک ده دوازده سال نوری در بازوی محلی کهکشان می جهید، آدم فقط به این دلیل متوجه جا به جایی می شد که نمای ستارگان اندکی تغییر می یافت. در عرشه ی فرماندهی هم این نما بر روی صفحه نمایش ها بود، نه از پنجره ی رصد. ناخدا باستا صرفا بر مبنای تشریفات و سنت از او دعوت کرده بود و چنان از بابت رد دعوتش اطمینان داشت که ترتیبی داده بود تا موقع جهش سفیر و کارمندانش در عرشه ی رصد کوچک و معمولا بلااستفاده ی پولک، مهمانی کوچکی برگزار کنند.
واقعیت، پیچیده تر از این حرف هاست اما افراد روی زمین مثل اکثر انسان ها، پاسخ ساده تر را ترجیح می دهند.