مارکوس ارلیوس درباره ی انسان و جهانش این چنین بیان نموده: «عمر آدمی لحظه ای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتش مبهم، جسمش طعمه ی کرم ها، نفسش گردبادی ناآرام، سرنوشتش نامعلوم و شهرتش ناپایدار است. مختصر این که آدمی از لحاظ جسمانی همچون آب جاری و از لحاظ نفسانی همچون خواب وخیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جز نبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا می رسد. پس چه چیزی می تواند راهنما و پاسدار آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه». «هم چون دماغه ای باش که همواره امواج را می شکند، او محکم و استوار می ایستد، درحالی که هیاهوی امواج به سرعت فرو می نشیند».
«چقدر بداقبالم که چنین اتفاقی برایم افتاد! به هیچ وجه این طور نیست؛ در عوض بگو: چقدر خوش اقبالم که این اتفاق موجب تلخ کامی ام نشد؛ نه از امروز می ترسم و نه از فردا بیمناکم. این اتفاق ممکن بود برای هرکسی پیش آید، ولی هرکسی نمی توانست بدون تلخ کامی آن را از سر بگذراند».
مضامین گستردهای در این دوران، مورد توجه فیلسوفان یونانی قرار گرفت: ماهیت واقعیت، فضیلت های اخلاقی، یافتن معنا و ارزش در زندگی، و تمایز میان ظاهر و حقیقت.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
ترجمه عبدالرحیم طالبوف خودش نیاز به تفسیر و ترجمه داره 😷
دقیقا موافقم ، چه حرف خوبی زدی ...
چه قیمت عجیبیه به دلار یا ریال🤨🤣