کالبد انسانی در نظام طبیعت بد انسان تام و تمام آفریده شده است که نور اسفهبد "نفس ناطقه" به وسیله آن همه افعال خود را انجام می دهد، بنابر رای حکمای مشرق کالبد انسانی در جهان ماده و برزخ، نخستین منزلگاه نو اسفهبد یا نفس ناطقه است ... و هر نوع خلقی از اخلاق پست انسانی بر نور اسفهبد، غلبه یابد و هر نوع هیاتی ظلمانی که در آن متمکن شود و نور اسفهبد بدان وابسته و پایبند شود، موجب خواهد شد که پس از تباهی کالبدش، آن علاقه وی از آن کالبد به کالبدی از حیوانات پست که مناسب آن هیات ظلمانیه بود متنقل شود، زیرا نور اسفهبد از کالبد انسانی جدا شود و آن را وا نهد و در آن حال خود ظلمانی و شیفته ظلمات بود و...
دیگر از بزرگان حکمت اسلامی که درباره تناسخ اظهار نظر کرده است صدر المتالهین ، ملاصدراست. ملاصدرا تناسخ را به طور کلی مردود می داند . او نوعی از تناسخ را که انتقال نفوس ناطقه است ، در نشات دیگر به بدنهایی که مناسب با ملکات نفسانی آنها در دنیاست قبول دارد و در حقیقت آن بدنها عبارت از مجموع ملکات فاضله یا رذیله که خود در نشات دنیوی ساخته است نه آنکه بدنهای دیگری باشد . به عبارت دیگر ، اگر شخص نفسش کیفیات فاضل و پالوده را در دنیای مادی جذب کرده و ساخته باشد ، به بدنی وارد می شود که مناسب پر فضیلت اوست و چنانچه نفس و کیفیات رذیله ، پست و پلشت را ساخته باشد به بدن یک پست و رذل که مناسب با ملکات نفسانی اوست وارد می شود . اما انواع دیگر تناسخ را مردود می داند . او با تکیه بر اصل جوهری و حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس به ابطال تناسخ نظر می دهد . به زعم ملاصدرا ، تعلق نفس به بدن یک تعلق ذاتی ، و ترکیب آن دو اتحادی طبیعی است ، نه صناعی و انصمامی از سوی دیگر ، هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکت اند ، یعنی هر دو در ابتدای پیدایش خود نسبت به کمالات خود بالقوه اند و روی به سوی فعلیت دارند . بنابراین تا هنگامی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد ، درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن خاص اوست . حال می گوییم ، هر نفسی در مدت حیات دنیوی اش با افعال و اعمال خود به فعالیت می رسد ، و به همین خاطر سقوط او به حد قوه محض محال است.