کاروان اسباب بازی های فراری به تختخواب نزدیک شد. قلب هایشان می تپید. بعضی از عروسک ها که هنوز غذایشان هضم نشده بود و در معده شان بالا و پایین می شد، با وحشت به پشت خرس زرد چسبیده بودند. خرس زرد این قدر جنب وجوش داشت که چیزی نمی فهمید. لازم است این را بپذیریم که خرس زرد کمی احمق بود. مغز کوچکش پر بود از خاک ارّه و کند عمل می کرد، اما گاهی به یک باره همه چیز را می فهمید.دید خوبی داشت. وقتی دید دشمن، کودکی بیش نیست که در خواب فرو رفته، حتی دلش می خواست روی تخت بپرد و با او بازی کند، بی آنکه ب...
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.