کتاب جزیره روز پیشین

The Island of the Day Before
کد کتاب : 1903
مترجم :
شابک : 978-600118171-9
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 712
سال انتشار شمسی : 1393
سال انتشار میلادی : 1994
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 20 اردیبهشت

اومبرتو اکو از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب جزیره روز پیشین اثر اومبرتو اکو

کتاب جزیره روز پیشین، رمانی نوشته ی اوبرتو اکو است که اولین بار در سال 1994 منتشر شد. پس از طوفانی سهمگین در اقیانوس آرام در سال 1643، روبرتو دلاگریوا خود را بر روی کشتی تنها می بیند. او به گونه ای توانسته خود را به عرشه ی کشتی «دفنی» برساند که در ساحل جزیره ای زیبا پهلو گرفته است. همه ی امکانات لازم در کشتی وجود دارد اما خبری از خدمه نیست. همزمان با این که روبرتو شروع به گشتن کابین های مختلف کشتی می کند، خاطراتی از دوران جوانی اش را به یاد می آورد: فرانته، برادر خیالی و شرور او؛ حصر شهر کاسال، همان جنگ سی ساله ی بی معنا که روبرتو در آن، پدر و رویاهایش را از دست داد؛ و درس های کوچک و بزرگی که زندگی در طول این سال ها به او آموخته است.

کتاب جزیره روز پیشین

اومبرتو اکو
اومبرتو اکو، زاده ی ۵ ژانویه ۱۹۳۲ و درگذشته ی ۱۹ فوریه ۲۰۱۶، نشانه شناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی بود. اکو پس از گرفتن مدرک دکترا در دانشگاه تورینو، در دانشگاه های میلان، فلورانس، بولونیا و کولژ دو فرانس تدریس کرد.اومبرتو اکو بیشتر به عنوان رمان نویس معروف است. درحالی که او در وهله ی اول یک نشانه شناس و فلسفه دان است و در برابر بیش از ۴۰ کتاب علمی و صدها مقاله، تنها ۵ رمان نوشته است. وی یکی از مهم ترین و پرکارترین اندیشمندان و روشنفکران دنیای معاصر به شمار می ...
نکوداشت های کتاب جزیره روز پیشین
A fascinating, lyrical tale.
داستانی شگفت انگیز و شعرگونه.
Barnes & Noble

An astonishing intellectual journey.
یک سفر ذهنی خیره کننده.
San Francisco Chronicle San Francisco Chronicle

A masterpiece.
یک شاهکار.
Chicago Tribune Chicago Tribune

قسمت هایی از کتاب جزیره روز پیشین (لذت متن)
روبرتو برای لحظه ای از یادآوری خاطرات گذشته اش دست کشید، و متوجه شد که مرگ پدرش را نه در جهت بازنگاه داشتن رقت بار زخم بی پدری، بلکه به طور کاملا تصادفی در ذهن، به یاد آورده بود. آن هم درست هنگامی که به یاد شبح فرانته می افتاد که با شبح ناشناس مزاحم کشتی دفنه، به ذهن او تداعی شده بود. هر دو اشباح، از آن لحظه چنان یکی شدند و به دوقلوهایی یکسان مبدل شدند، که روبرتو تصمیم گرفت ضعیف ترین دوقلو را حذف کند تا بتواند در نهایت، بر قوی ترین دوقلوی باقیمانده، فایق آید. از خود پرسید: آیا در آن روزهای محاصره، بازهم روزهایی وجود داشت که از حضور فرانته مطلع شدم؟... خیر. اتفاقا برعکس! پس چه اتفاقی افتاد؟

با وجود این، به تحقیر خود می بالم و از آن جا که به چنین مزیتی محکوم به زیستنم، از رستگاری کمابیش نفرت انگیزی بهره مندم: و تا آن جا که حافظه ی بشری در یاد دارد، به نظرم، یگانه موجود از نژاد بشرم که به عنوان غریقی، بر روی یک کشتی متروکه حضور دارم.

او به مدت چندین روز، در میان امواج اقیانوس سرگردان بود و بر روی تخته چوبی، بر روی شکم دراز کشیده بود تا از نور خورشید نابینا نگردد. به راستی او تا چه مدت، گردنش را به شیوه ای غیرطبیعی دراز کرده بود تا از نوشیدن آب دریا پرهیز کند، درحالی که بدنش از نمک شور دریا سوخته بود؟