رمانی تاریک و قدرتمند.
تصویری خاموش اما گزنده از انسان و جامعه ای زخم خورده از گذشته ای پر از ظلم و سرکوب.
رمانی بااهمیت.
تلویزیون مثل تار عنکبوتی بود با عنکبوت های بسیار، و نه فقط یک عنکبوت. آن ها هر گوشه ای منتظرت بودند. وقتی به دام می افتادی، دیگر نمی توانستی خودت را آزاد کنی. و خونت را بلافاصله نمی مکیدند، فقط خیلی آهسته در درون تارشان می چرخاندنت.
خانه چیزی است که آن را در درونمان حمل می کنیم. آن هایی که خانه ای در درونشان ندارند، نمی توانند بسازندش، نه با بی اعتنایی و نه با سنگ.
آن هایی که نه از قدرت تزلزل ناپذیری برخوردارند و نه شهامت توافق عمومی را دارند، به این عقیده پناه می برند که می توانند جایی بینابین این دو باقی بمانند. اما این توهم است.
در داستان این کتاب هم کلیما به شرح دردها و سختیهای انسانهای تحت حکمرانی حکومت کمونیستی میپردازه. او به خوبی به شرح و توصیف جامعه ای استبدادزده میپردازه و خواننده به خوبی با آن همراه میشود.