کتاب تپه پوشکین

Pushkin Hills
کد کتاب : 17675
مترجم :
شابک : 978-6004054966
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 150
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1983
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

«سرگئی دولاتوف» از نویسندگان پرفروش در ادبیات روسیه

معرفی کتاب تپه پوشکین اثر سرگئی دولاتوف

کتاب «تپه پوشکین» رمانی نوشته ی «سرگئی دولاتوف» است که اولین بار در سال 1983 منتشر شد. «بوریس آلیکانوف»، نویسنده ای ناموفق که به تازگی طلاق گرفته و پول چندانی نیز ندارد، به عنوان راهنمای گردشگران در منطقه ی توریستی «تپه پوشکین» مشغول به کار می شود. او که احساس می کند به خاطر نبوغ ادبی خودخوانده اش، لیاقت زندگی بهتری را دارد، و همچنین به خاطر این فکر که او قلم را به خاطر آرمانی مشخص به دست گرفته، اغلب زمانش را صرف مسخره کردن آدم های پیرامونش و علاقه ی شدید آن ها به «پوشکین» می کند. مشاهدات طنزآمیز «آلیکانوف» درباره جامعه و آدم های گوناگون، ماجراجویی های او هنگام مستی، و به خصوص نظرات کنایه آمیز این شخصیت در مورد توریست های حاضر در منطقه ی گردشگری «تپه پوشکین»، این داستان جذاب و به یاد ماندنی را به پیش می برد.

کتاب تپه پوشکین

سرگئی دولاتوف
سرگئی دولاتوف (تولد ۳ سپتامبر ۱۹۴۱ در اوفا – مرگ ۲۴ اوت ۱۹۹۰ در نیویورک) نویسنده، و روزنامه‌نگار اهل روسیه بود. او را به عنوان محبوب‌ترین نویسنده روسی اواخر قرن ۲۰ می‌شناسند.دولاتوف در شهر اوفا، از پدری یهودی و مادری ارمنی به دنیا آمد، جایی که خانواده اش پس از ترک لنین‌گراد در ابتدای جنگ جهانی دوم، در آن ساکن شده بودند. مادرش نورا دولاتوا یک نمونه‌خوان و پدرش دونات مچیک کارگردان تئاتر بود.
نکوداشت های کتاب تپه پوشکین
A most satisfying read that sustains its humor and emotional resonance.
داستانی فوق العاده رضایت بخش که شوخ طبعی و تأثیرگذاری عاطفی خود را از ابتدا تا انتها حفظ می کند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

One of Dovlatov's greatest contributions to Russian literature.
یکی از برجسته ترین مشارکت های «دولاتوف» در ادبیات روسیه.
New York Review of Books New York Review of Books

A fine rumination on being Russian.
تأملی شگرف بر روس بودن.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب تپه پوشکین (لذت متن)
اتوبوس های «لووف» جادار بود. صندلی های روکشدار آن از گرما می سوخت. پرده های زرد هم به حس خفقان دامن می زد. کتاب «خاطرات آلکسی وولف» را ورق می زدم. در این کتاب از «پوشکین» به نیکی یاد شده بود و گاه او را خیلی بالا می بردند. این نزدیکی بیش از حد دید آدم را خراب می کند. همه می دانند که نوابغ، دوست و رفیق و آشناهای زیادی دارند. اما آیا کسی باورش می شود که رفیقش نابغه است؟!

«پس قرار شده توی موزه کار کنی؟» «دقیقا!» «تا دیدم، فهمیدم.» «یعنی قیافه ام مثل ادبا است؟» «میتروفانوف بدرقه ات می کرد. او از پوشکین شناسان درجه یک است. با هم رفیق هستید؟» گفتم: «من رفیق او هستم. رفیق بدی های او.»

«جزوه هایی که درباره خطرهای اعتیاد به الکل نوشته اند هم توصیه می شود.» «ببین آنقدر درباره خطرهای الکل خوانده ام که آخرش زده شدم و بی خیال شدم... بی خیال خواندن.»