کتاب شیطان در بهشت

A Devil in Paradise
کد کتاب : 17745
مترجم :

شابک : 978-9646205154
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 240
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1956
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب شیطان در بهشت اثر هنری میلر

کتاب شیطان در بهشت
بیان کاملی از دیدگاه اخلاقی میلر و همچنین یکی از نمایش های برجسته او را ارائه می دهد.

شیطان در بهشت اثر هنری هیلر (26 دسامبر 1891 - 7 ژوئن 1980) نویسنده و هنرمند آمریکایی است. وی به خاطر دوری از اشکال ادبی موجود و ایجاد نوع جدیدی از رمان نیمه زندگینامه ای که مطالعه شخصیت ، انتقاد اجتماعی ، تأمل فلسفی ، سیال ذهن، زبان صریح ، جنسیت ، اشکال سورئالیستی و عرفان را در هم آمیخته بود ، مشهور بود. از مشخصه ترین آثار وی می توان به سه گانه مصلوب شدن گلگون اشاره کرد که براساس تجربیات وی در نیویورک و پاریس ساخته شده است (همه آنها تا سال 1961 در ایالات متحده ممنوع بود).

داستان این کتاب از این قرار است که میلر با یکی از دوستانش دیدار می کند.این دیدیار در اصل یک مهمانی است که گویا قرار نیست هیچوقت تمام شود. متاب نثر روانی دارد و نازی عظیما و بهاءالدین خرمشاهی به عنوان مترجمین فارسی این اثر، به خوبی تنوانسته اند کیفیت انتقادی و طنز گونه متن را در نثر فارسی حفظ کنند. این کتاب به همت نشر "ناهید" چاپ و تکثیر شده است.

کتاب شیطان در بهشت

هنری میلر
هنری ولنتاین میلر، زاده ی 26 دسامبر 1891 و درگذشته ی 7 ژوئن 1980، نویسنده ی آمریکایی بود که دوران شکوفایی خود را در پاریس گذراند.او در منهتن نیویورک، چشم به جهان گشود و پدرش، خیاط بود. خانواده اش در سال 1900 به منطقه ی بوشویک در بروکلین نقل مکان کردند. میلر پس از اتمام سال های اولیه ی تحصیل، به دبیرستانی در ویلیامزبورگ رفت. او در جوانی، فعالیت هایی در حزب سوسیالیست آمریکا داشت.میلر به شکستن قالب های ادبی متعارف شهرت داشت و در رمان هایش، شخصیت پردازی، نقدهای اجتماعی، تفکرات فلسفی و عرفان را با...
قسمت هایی از کتاب شیطان در بهشت (لذت متن)
خیلی ناگوار است که آدم درحالی که ستاره اقبال دوستانش بلند می شود، خود به خاک بنشیند و دنیا را که زمانی بازیگاهش بود، به هیأت کارناوالی بی رنگ و رونق و گورستان آرزوها و خواب و خیالاتش ببیند. چقدر از جمهوری اول فرانسه و مظاهرش نفرت داشت. هروقت حرفی از انقلاب فرانسه می آورد، مثل این بود که با شر مطلق رودررو می شد. مثل نوستاراداموس، فساد و فتنه و زوال زمانه را از روزی می دانست که مردم یا به زبان دیگر بی سروپایان، قدرت را به دست گرفتند. حالا که فکر می کنم می بینم عجیب است که هرگز از ژیل دوره حرف نمی زد همچنین از راما کریشنا، میلارپا، یا سن فرانسوا، اما از ناپلئون چرا. از بیسمارک چرا. از ولتر چرا. از فیثاغورث هم البته.