[فیگوئراس] به وضوح واکنش کودک را نسبت به دنیایی که در محاصره خشونت قرار دارد، برمی انگیزد. . . . [یک] پیام امیدوارکننده درباره قدرت شفابخش تخیل و عشق.
یک شاهکار . . . که با نثری زیبا نوشته شده است.
کلمهٔ کامچاتکا طنین غریبی دارد. به نظر دوستان اسپانیایی زبان ام تلفظ آن محال است. هربار که این کلمه را بر زبان می آورم، با نگاه تفقدآمیز چنان رفتار می کنند که انگار با حیوانی وحشی رودررو هستند. چنان براندازم می کنند که انگار کویکوئگ مقابل چشمان شان ایستاده است، همان مرد خال کوبی شدهٔ کتاب ملویل، که مجسمهٔ بی ریختی را به جای خدا می پرستید. چه قدر هیجان انگیز می شد اگر موبی دیک از زبان کویکوئگ روایت می شد. اما داستان ها را بازماندگان روایت می کنند. یادم است که قبلاها چیزهایی دربارهٔ کامچاتکا شنیده بودم. خب، کشوری بود در میان تمام کشورها، و در بازی محبوب ام T.E.G.، یا تاکتیک ها و استراتژی های جنگ، می خواستم تسخیرش کنم. داستان این بازی شامل این محل هم می شود، ولی نام اش یک جورهایی به گوش ام آشنا می آمد. نمی دانم اشتباه می کردم یا این که طنین کامچاتکا شبیه چکاچک شمشیرها بود؟
وقتی داستان رو میخوای انگار نشستی کنار یه بخاری گرم و بیرون صدای طوفان و کولاک رو میشنوی . شخص خواننده متوجه میشه چه هراسی بیرون از محیط خانواده در دوره حکومت نظامی در آرژانتین هستش ولی روایت رو از دنیایی کودکی باهوش مشاهده میکنه که میفهمه هر روز از عموها و خاله هاش کم میشه و از خودش میپرسه کسی که توی سی سالگی از سالخوردگی نمیمیره. چقد خوب این دو دنیا رو تلفیق کرده و فداکاری پدر و مادر رو نشان داده و داستان قوی کامچاتکا رو خلق کرده.
عالی با قیمت مناسب
کتاب بسیار زیبا و خواندنی