داستان هایی خیره کننده، گزنده و شاعرانه درباره ی خانواده، ایثار، میراث جنگ، و قدرت رستگاری بخش هنر.
خارق العاده.
قدرتمند. کتابی نبوغ آمیز.
او زیباروی بلند و باریکی بود در کسالت ملالت بار خیابان های شلوغ شهرها. اگرچه از همان راه و رودخانه ای گذشت که مادربزرگ های ما از آن گذشتند، مقدر نبود که در معدن کار کند. رئیس اردوگاه، هم یک باله شناس حسابی بود و هم یک جامعه ستیز شکاک.
دو سال پیش در «لنینگراد»، مادربزرگ «گالینا» را هنگام اجرای باله ی «ریموندا» دیده بود و از اولین تماشاگرانی بود که در ستایش او از جا بلند شدند. وقتی در فهرست تبعیدی ها چشمش به نام بالرین افتاد، لبخندی زد-اتفاقی نادر در حوزه ی کاری او.
مادربزرگ «گالینا» ظرافت و شکوه را به زور و با توپ و تشر به وجود این دشمنان خلق برمی گرداند و حافظه ی ماهیچه ها از نو تربیت می شد. روز به روز تشخیص این مسئله سخت تر می شد که آیا او زندانی است یا زندانبان یا هر دو.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
جذاب و ترجمه بسیار دلنشبن
کتابی جذاب و متفاوت از نویسنده ای جسور...