1. خانه
  2. /
  3. کتاب یاسمین

کتاب یاسمین

نویسنده: م مودب پور
3.8 از 1 رأی

کتاب یاسمین

Jasmine
انتشارات: نیریز
٪15
559900
475915
معرفی کتاب یاسمین
یاسمین، روایتی از عشق و شرافت که همچون باقی آثار م. مودب پور از جان مایه ی طنز و تراژدی در کنار هم برخوردار است. قهرمان اصلی داستان ، پسری است به نام بهزاد که به عنوان تنها پسر یک خانواده ی فقیر و تنگدست، سختی های زندگی را در کنار خانواده تحمل می کند. خانواده ای که خیلی زود از بهزاد گرفته می شود و او مجبور است یکه و تنها بار این زندگانی پر مشقت را به دوش بکشد. حالا فقط اندوخته ی محدودی از دارایی خانواده برای نوجوانی که آخرین سال تحصیل در دبیرستان را می گذراند باقی مانده تا با آن روزگار سخت و دشوار خود را طی کند.
اما داستان تازه شروع شده و حالا شاهد قصه ی بهزادی هستیم که سال آخر پزشکی را می گذراند. نویسنده برای ایجاد کاراکتر بهزاد سنگ تمام گذاشته و صفات مختلفی را برای او در نظر گرفته و در خلال سطرها می توان دید که بهزاد شخصیتی پاک و صادق و با ایمان دارد و به دلیل مشکلاتی که در زندگی متحمل شده، بسیار خودساخته است و به این راحتی در برابر سختی ها جا نمی زند. او همچنین با وجود اینکه از مشکلات مالی عدیده برخوردار است اما بسیار با عزت نفس بوده و در عین حال بخشنده است. کم کم در طول داستان شخصیت های دیگری همچون کاوه و آقای هدایت هم به قصه ی بهزاد اضافه می شوند که هر دو از دوستان صمیمی او خواهند بود. اما جرقه ی اصلی داستان، آشنایی بهزاد با دختری به نام فرنوش است که این جرقه به تدریج، آتش عشقی سوزان را در قلب های پریشان آن ها روشن می کند. اما سرنوشت این آتش، آتشی که هم چراغ راه بهزاد بود و هم گرمابخش روحش، در ادامه ی داستان مشخص می شود.
درباره م مودب پور
درباره م مودب پور
م. مؤدِب‌پور (زاده ۱۳۳۷) با نام اصلی مرتضی مودب‌پور از نویسندگان رمان‌های معاصر فارسی‌زبان ایرانی است.
قسمت هایی از کتاب یاسمین

کاوه - چرا اینقدر طولش دادی پسر؟ ترم تموم شد دیگه . حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم . داشتم ازشون خداحافظی می کردم . تو چی؟ چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظی ای یه چیزی! کاوه - هیچی نگو ! من مخصوصا رفتم یه گوشه قایم شدم ! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون ! الان همشون می خوان بهم آدرس خونشون رو بدن ! تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بطوریکه آب و گل توی خیابون پاشید به شلوار ما . کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زن ها ناله و نفرین می کرد : اوهوی .....همشیره! حواست کجاست ؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه ! پسر نزدیک بود بزنه بهت ها ! نگاه کن ! تا زیرشلوارم خیس آب شد ! الهی سیبک ماشینت بگنده ! نگاه کن ! حالا هرکی رد می شه می گه این پسره توی شلوارش بی تربیتی کرده ! - می شناسیش ؟ کاوه - همه می شناسنش ! سال اولی یه . خوشگل و پولدار ! به هیچکسم محل نمی ذاره ! بجان تو بهزاد این مخصوصا پیچید طرف ما ! الهی شیشه ماشینت جر بخوره ! نه بابا انگار فرمون از دستش در رفت . کاوه گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین می کرد و یه جمله آروم به من می گفت : کاوه - الهی لاستیک ماشینت بشکنه ! مرده شور اون چشمای هیزماشینت رو بشوره که زیر چشمی ما رو نگاه نکنه ! - این چرت و پرتا چیه می گی ؟ کاوه - مرده شور اون رنگ ماشینت رو ببره که از همین رنگ دو تا زیر شلواری توی خونه دارم ! خنده ام گرفته بود . اینا رو می گفت و بطرف ماشین دست تکون می داد . - پسر چرا اینطوری می کنی ؟ کاوه - شاید تو آینه ما رو ببینه و برگرده ! در همین موقع اون ماشین ایستاد و دنده عقب گرفت که کاوه دوباره شروع کرد : الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته ! الهی درد و بلای لنت ترمزت بخوره تو کاسه سر این بهزاد! - لال شی ! اینا چیه می گی ؟ دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما .

مقالات مرتبط با کتاب یاسمین
5 دلیل برای خواندن رمان‌های عاشقانه‌‌ و تأثیر آن بر زندگی
5 دلیل برای خواندن رمان‌های عاشقانه‌‌ و تأثیر آن بر زندگی
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب یاسمین"
42 نظر تا این لحظه ثبت شده است

آخرین جمله کتاب هیچ وقت از یادم نمیره

1403/08/28 | توسطکاربر سایت
0
|

این کتابو برام ۴ سال پیش کسی فرستاده بود که الان خودش یاسمین من شده و دقیقا داستان اقای هدایت تو زندگیم عملی شد و همونی که هیچی نداشت من مراقبش بودم و هر چی از زندگی بلده با من یاد گرفته و سالها کنار من بزرگ شد و همیش میگفت تو لیاقتت بیشتر از منه ، ولی من موندم و خیلی اولویت‌های زندگیمو بخاطر اون ازش گذشتم تا اون به اینجا برسه ... الان که یکم به مشکل خوردم گفت تو دیگه لایق من نیستی و رفت😑 زندگی همینقدر بی رحمه...💔

1403/08/03 | توسطکاربر سایت
1
|

ی سوال این رمان همونیه ک دختره از پرورشگاه فرار میکنه. بعد ب خوانندگی روی میاره و توی کافه‌ها میره میخونه؟ یا اگه کسی اون رمان رو خونده میتونه اسمشو بگه؟ خیلی سال پیش خوندم. احساس میکنم اسمش یاسمین بود. ولی فک نمیکنم این کتاب همون باشه

1403/07/16 | توسطکاربر سایت
0
|
پاسخ ها

اره همونه ... من عاشق اهو تو حیاط اقای هدایت شدم😂

1403/07/30|توسطکاربر سایت
0

آخه چرا آخرش دوباره تلخ

1403/05/05 | توسطکاربر سایت
2
|

من هم تین کتاب رو یک هفته پیش از کتابخانه‌ی فلسطین گرفتم کامل نخوندم وای خیلی غم انگیزه

1403/05/05 | توسطکاربر سایت
1
|

تقریبا ۷ سالی میشه این رمان رو خوندم از زمانی که تمومش کردم شمعی در قلبم بی وقفه اشک می‌ریزد... 🙂💔

1403/03/24 | توسطهلما - کاربر سایت
4
|

من این کتابو خیلی سال قبل به صورت پی دی اف خوندم واقعااا عالیه🔥

1403/02/03 | توسطکاربر سایت
4
|
پاسخ ها

چجوری میشه پی دی اف گیر اورد هرچی تو گوگل میزنم بالا نمیاره

1403/04/20|توسطکاربر سایت
2

سلام. کتاب خیلی خیلی باحال و جالبی بود. بنده این کتاب را ۴ یا ۵ بار خوانده ام. کتاب را گم کرده ام. اگر دوباره گیر بیاورم دل میخواهد بازهم بخوانمش. از نویسنده این رمان تشکر فراوان دارم. حیف آخر رمان تلخ تمام میشود. بهزاد به عشقش نمیرسد.

1402/12/29 | توسطمهدی - کاربر سایت
4
|

دیوانه کننده است داستان بهزاد مثل فرهاد شیرین لیلی مجنون

1402/10/17 | توسطاحمد - کاربر سایت
1
|

ای کاش هیچوقت این کلمه ای کاش رو نمیگفتیم دنیای نامرده هیچوقت عاشقا بهم نمیرسن با آسانی هعییی این داستان واقعی بوده من از ته قلبم احساش کردم و خودمو قرار دادم توی این داستان واقعا دردناکه🥲🙂

1402/10/15 | توسطشینا - کاربر سایت
2
|
پاسخ ها

واقعی بوده؟

1403/05/14|توسطکاربر سایت
0

چرا اسپویل میکنید تو کامنت‌ها ؛ تو رو خدا مدیر سایت کانتهای حاوی اسپویل رو از سایت پاک کنه ذوق خریدنش برام پرید اه ....

1402/08/02 | توسطزهرانامجو
7
|

چرا اشک مردومو در میارین خداییش برای بهزاد آخرش خیلی گریه کردم هنوزم باورم نمیشه مرد

1402/06/30 | توسطکاربر سایت
7
|

بهترین رمان عمرم بود و تا حال سه بار خواندمش

1402/05/31 | توسطکاربر سایت
8
|

منی که الان تموم کردم کتابو.از دیشبم فقط دارم به یادشون گریه میکنم

1402/05/18 | توسطکاربر سایت
4
|

برای زنده موندن باید قوی بود ، آدمای ضعیف خودکشی می‌کنند . 🌊

1402/03/17 | توسطکاربر سایت
5
|
پاسخ ها

اره واقعا

1402/05/05|توسطلیلا - کاربر سایت
1

موافقم باهات

1402/05/05|توسطلیلا - کاربر سایت
0

خیلی زیبا و غم انگیزه من که می‌خوندم از چشمام سرریز میشد

1402/03/17 | توسطکاربر سایت
5
|

اولین کتابی بود ک با آشوب قلبی قهرمان داستان حال اونجا ک مرگ فرنوش موهای بهزاد رو سفید می‌کنه ،د یا دریا اشک ریختم تا اونجا ک دوساعت یک ریز اشک از چشمام جاری بود

1402/03/05 | توسطرضا حسنپور - کاربر سایت
4
|

کسی اولین سال انتشار رمان یاسمین را می‌داند ❓

1402/02/19 | توسطیاسمین - کاربر سایت
3
|
پاسخ ها

فک کنم سال 84

1402/06/09|توسطکاربر سایت
0

اگر قصه بهزاد و فرنوش را دوست داشتید فیلم قصه دلها را ببینید ❤️

1402/02/19 | توسطرمان خون قهار - کاربر سایت
1
|

خیلی غمگین بود دیشب تمومش کردم اونقد اندوهگین شدم مخصوصا خط آخر رمان😔🖤

1402/02/14 | توسطکاربر سایت
4
|