تا ماشین از دید دوربین خارج می شه،فریبرز برمی گرده طرف مهمونا که یه مرتبه می بینه،شهره و مریم و چندتا دختر دیگه،هر کدوم یه شاخه گل رز دست شونه و توی یه خط وایستادن و به فریبرز می خندن!حالت خنده شیطنت آمیزه!در واقع می خوان همگی فریبرز خواستگاری کنن!فریبرز تا اونا رو می بینه،یه مرتبه برمی گرده و چند قدم فرار می کنه و یه مرتبه می ایسته و با خودش می گه،عجب خری ام من!چرا فرار کنم؟!بعد برمی گرده طرف دخترا و با دستش و انگشتاش،عدد 4 را نشون می ده و می گه:نفرات اول تا چهارم عقدی ان و بقیه صیغه!از اول باهاتون طی کرده باشم بعدا توش حرف در نیاد!!!
رمانهای آقای مودب پور همه شون عالی هستن 👌
من خواستگاری یا انتخاب رو پیدانکردم دوست دارم بخونم ولی پیدانکردم