کتاب یلدا

Yalda
کد کتاب : 19775
شابک : 978-9647259115
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 436
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 34
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب یلدا اثر م مودب پور

"یلدا" نام اثری است از "م مودب پور" که داستانی از یک عشق تصادفی را در دل خود می پرورد. "سیاوش" که بعد از عمل آپاندیس پدر دوستش، "نیما"، به بیمارستان رفته با به طور تصادفی با "یلدا" دیدار می کند. "یلدا" دختری است که اخیرا از خارج برگشته و در خیابان با پیرزنی تصادف می کند. او پیرزن را با اضطراب فراوان به بیمارستان منتقل می کند و در آن جا، برای نخستین بار با "سیاوش" آشنا می شود. اما در این میان روابط دیگری نیز وجود دارد. مثلا اینکه "یلدا" همسایه ی "نیما" بوده و خواهر "سیاوش"، پزشک همان بیمارستان است.
در ادامه ی داستان "یلدا" به قلم "م مودب پور"، پای زنی به نام "شیوا" نیز به قصه باز می شود. "شیوا" زندگی پر فراز و نشیبی داشته و جبر زمانه و ندانم کاری های اطرافیان، سبب شده تا او که روزگاری دختری پاک و معصوم بود، از راه بدر شود و در دام اعتیاد و فحشا گرفتار شود. قصه ی زندگی "شیوا" زمانی به جای دردناک تر می رسد که او ناقل ویروس ایدز می شود. او تعریف می کند که چطور این اتفاق برایش افتاد و پس از آن تمام هدف زندگی اش را معطوف این نمود که مردان فاسد را به این بیماری دچار کند. البته شخصیت "یلدا" که عنوان رمان هم از اسم او برگرفته شده، ماجراهای خاص خودش را داشته و از دوران کودکی اش در خارج و وضعیت زندگی اش در آمریکا حرف می زند. "م مودب پور" اتفاقات ریز و درشت مختلفی را در رمان "یلدا" گنجانده که شخصیت ها یکی پس از دیگری با آن مواجه می شوند تا در نهایت، پایان مد نظر نویسنده را شکل دهند.

کتاب یلدا

قسمت هایی از کتاب یلدا (لذت متن)
ساعت حدود یازده صبح بود ، داخل دفتر پدرم ، تو شرکت بودم که موبایلم زنگ زد … داشتم نقـشه ای رو کـه بـرای یـک سـاختمون کشیده و طراحی کرده بودم به پدرم نشون می دادم! ازش عذر خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم … بله ، بفرمائین … نیما : الو سیاوش! برس که … بابام ترکید! آروم تو تلفن گفتم :نیما الان وقت ندارم ، نیم ساعت دیگه بهت زنگ می زنم ، داریم با پدرم … فن ها … رو بررسی می کنیم! نیما : صدات درست نمیاد! دارین با بابات زن ها رو بررسی می کنین! ساکت شو نیما! زن نه ، فن! نیما : ول کن بابات رو! می گم بابام ترکید! دیدم انگار داره جدی حرف می زنه! صداشم یک جور دیگه بود و هی قطع و وصل می شد! موبایلم درست خط نمی داد … داری شوخی می کنی؟ بابام ترکید یعنی چی نیما : مگه بابام کپسول گازه؟! می گم آپاندیسش ترکید! نمیشنوی مگه … آخه این موبایل تو نقطه ی کوره! نیما : برنامه ی چی جوره … بذار برم تو اون یکی اتاق ببینم چی می گی! نیما : بری تو اجاق واسه چی؟! این چرت و پرتا چیه می گی؟! پدرم : چی شده سیاوش؟ کیه پای تلفن؟ نیما دوستم … می گه آپاندیس باباش ترکیده! پدرم : الآن کجاست … حالش چطوره … اینجا موبایل خط نمی ده … بذارین برم اون اتاق … پدرم دنبالم اومد اون اتاق … الو! نیما ، نیما …