کتاب نقشه هایت را بسوزان

Burn Your Maps
(مجموعه 9 داستان کوتاه)
کد کتاب : 20406
مترجم :
شابک : 978-9644483738
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 341
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نقشه هایت را بسوزان اثر مجموعه ی نویسندگان

کتاب« نقشه هایت را بسوزان» شامل مجمعه ای از 9 داستان کوتاه جذاب است. این داستان ها که اغلب امریکایی انگلیسی هستند از بین آثار معاصر انتخاب شده اند.

«مژده دقیقی» مترجم این مجموعه، عنوان می کند که «امروز در ادبیات داستانی ما، داستان کوتاه شانه به شانه رمان و در بسیاری موارد پیشاپیش آن حرکت می کند. اگر در میان آثار داستانی معاصر به ندرت به رمان های ناب و کامل برمی خوریم، ولی تعداد داستان های کوتاه درخشان کم نیست. ترجمه و انتشار داستان های کوتاه امروز جهان می تواند نمونه هایی از سلیقه ها و نگاه های فعلی را در عرصه داستان کوتاه به دست دهد و افق دید نویسندگان و خوانندگان داستان را گسترده تر کند. کتاب حاضر سومین مجموعه از داستان های برگزیده معاصر است که به این شیوه با ترجمه این قلم و به همت انتشارات نیلوفر منتشر می شود. هدف از ترجمه و انتشار این مجموعه ها ارائه نمونه های متنوع و خوب از داستان های کوتاه امروز دنیاست. داستان های این مجموعه، که همه از داستان های تازه انتشاریافته جهان و در شمار داستان های برگزیده اند. می توانند کم وبیش نمایانگر پسند جامعه کتاب خوان انگلیسی زبان باشند. این داستان ها بین سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۷ در نشریات آمریکایی و کانادایی منتشرشده اند و نویسندگان آن ها - به جز جویس کرول اوتس و استیون کینگ - برای خواننده فارسی زبان آشنا نیستند. حتی بعضی از آن ها، با توجه به کارنامه ادبی شان، داستان نویس های جاافتاده یا پرکاری هم نیستند. بااین حال، هریک از این داستان ها در نوع خود ارزنده و تأثیرگذارند و امیدوارم در کنار هم مجموعه ای خواندنی از داستان های کوتاه امروز ادبیات انگلیسی زبان فراهم آورده باشند.»

کتاب نقشه هایت را بسوزان

قسمت هایی از کتاب نقشه هایت را بسوزان (لذت متن)
از حسن تصادف، توی دوخانه آخر خیابان ما دو بیوه زن زندگی می کردند که شوهرهایشان را در نسل کشی های اروپای شرقی ازدست داده بودند. بابایم به آن ها می گفت بوهمی. به هرکسی که سفید بود و لهجه داشت، می گفت بوهمی. هر وقت یکی از این بوهمی ها را می دید، کلمه «در» را به زبان چک و با تلفظ غلط به او می گفت. هیچ کدام از بوهمی ها چک نبودند، ولی هردو آدم های مودبی بودند؛ برای همین وقتی بابا به آن ها می گفت «در»، به گرمی جواب می دادند، انگارنه انگار مدام حرف مزخرفی را تکرارمی کرد.

خانم پولتوی، بوهمی چاق وچله تر، دوران جنگ را توی دخمه ای گذرانده بود، و یک دانه سیب زمینی روزانه اش را با پنج تا دخترعمو و پسرعمو قسمت کرده بود. درنتیجه تلخ بود و شکمو، و از فضاهای بسته وحشت داشت. اگر کنارش می ایستادی و چیزی می خوردی، لقمه هایت را می شمرد. همیشه سیاه می پوشید. می گفت کلیسای کاتولیک فاحشه جواهرنشانی است که خون فقرا را می مکد. می گفت امریکا بچه ننری است که از بدبختی و مصیبت خبر ندارد. وقتی توپمان می افتاد توی حیاطش، آن را برمی داشت و مثل اردک تاتی می رفت توی حیاط پشت خانه اش و پرتش می کرد توی معدن سنگ.