کتاب پیام رسان

Messenger
(جلد سوم از چهارگانه «بخشنده»)
کد کتاب : 20879
مترجم :
شابک : 978-6002297136
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 183
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«لوییس لوری» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب پیام رسان اثر لوییس لوری

کتاب «پیام رسان» رمانی نوشته ی «لوییس لوری» است که اولین بار در سال 2004 چاپ شد. مشکلات بزرگی در دهکده در حال شکل گیری است. دهکده که زمانی جامعه ای آرمانی بود و به مهمان نوازی خود و پذیرش غریبه ها افتخار می کرد، به زودی دروازه هایش را رو به جهان بیرون خواهد بست. «متی» که یکی از معدود افرادی است که هنوز می تواند از جنگل عبور کند، باید این پیام را به گوش سایرین برساند و همچنین «کایرا» را مجاب کند که تا فرصت هست، با او به دهکده بازگردد. اما جنگل اکنون به «متی» نیز رحم نمی کند. او حالا باید هرطور که می تواند، به نبرد ادامه دهد و در جنگل پیش برود—در حالی که تنها سلاحش، قدرتی در حال شکوفایی است که خود «متی» هنوز چیزی از آن نمی داند.

کتاب پیام رسان

لوییس لوری
لوییس آن هامرزبرگ که آثارش را با نام لوییس لوری منتشر می کند، نویسنده ی آمریکایی و پدید آورنده ی آثار بی شماری برای کودکان و نوجوانان است. او آثار درخشانی در زمینه ی ادبیات کودکان و نوجوانان دارد و دو بار برنده ی مدال نیوبری شده است. لوییس لوری در ۲۰ مارس ۱۹۳۷ در هونولولو در هاوایی زاده شد. او فرزند دوم از سه فرزند کاترین و رابرت هامرزبرگ است. پدر لوییس دندانپزشک ارتش بود. پیشه ی پدر سبب شد در دوران کودکی بسیار سفر کند. خواهر بزرگ لوییس در سن ۲۸ سالگی در سال ۱۹۶۲ درگذشت و این رویداد، موضوع کت...
نکوداشت های کتاب پیام رسان
A masterful novel.
رمانی استادانه.
Barnes & Noble

A thought-provoking, haunting tale.
داستانی تفکربرانگیز و فراموش نشدنی.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Told in simple, evocative prose.
با نثری ساده و احساس برانگیز.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب پیام رسان (لذت متن)
«متی» بی قرار بود، حوصله نداشت صبر کند تا غذا آماده شود. دلش می خواست خودش بپزد، بخورد و برود. آرزو می کرد کاش آنقدر بزرگ بود که خودش می توانست تصمیم بگیرد چیزی بخورد یا اصلا نخورد. کاری بود که باید انجام می داد، کاری که کمی می ترساندش، صبر کردن فقط کار را خراب تر می کرد.

حالا دیگر پسربچه نبود، البته هنوز مرد هم نشده بود. گاهی وقت ها بیرون از خانه، مقابل پنجره می ایستاد و قدش را اندازه می گرفت. زمانی، لبه ی پنجره می ایستاد و خودش را بالا می کشید تا بتواند داخل خانه را ببیند، اما حالا به اندازه ی کافی بلند شده بود. گاهی هم از پنجره فاصله می گرفت، میان علف ها می رفت و تصویر خودش را در شیشه ی پنجره نگاه می کرد.

«جین» اغلب بعد از ظهرها در باغچه بود و علف ها را می چید. اما آن شب خبری از او یا پدرش نبود. سگ خالدار چاقی جلوی ایوان خانه خوابیده بود اما به نظر نمی رسید کسی داخل خانه باشد. «متی» فکر کرد شاید «جین» در مورد دوستی ای که قولش را داده بود، خیلی جدی نبوده و فقط قصد اذیت کردنش را داشته، همانطور که ممکن بود به بقیه ی پسرها هم قول داده باشد. و حالا امید دیدنش را هم از دست داد.