طرفداران کتاب نخست، ناامید نخواهند شد.
دنباله ای حتی بهتر-سرشار از توطئه، خطر، جاسوسی، خشونت، و عشق.
وسیع، جسورانه، درخشان.
موتورهای قدرتمند، شهرش را روی یخ سر می دادند و «فریا» لرزش و تکان تکان شهر را زیر تنش حس می کرد. خواب آلوده منتظر خدمتکارانش ماند تا بیایند و کمکش کنند از تخت بیرون بیاید. چند لحظه ای طول کشید یادش بیاید همگی مرده اند.
در راهروهای ساکت و خالی قصرش، لایه ضخیمی از گرد و غبار مثل برف ریزی عمیق نشسته بود. زنگ زد تا نگهبان بیاید و منتظر آمدن نگهبان ایستاد و از پنجره به بیرون خیره شد. بیرون، نور کم جان و خاکستری گرگ و میش قطبی بر بام های قندیل بسته شهرش نشسته بود.
«فریا» که همراه «اسمیو» برای رفتن به طبقه پایین، سوار آسانسور شده بود، شهرش را تصور کرد که شبیه سوسک سیاه کوچکی که روی بشقاب سفید عظیمی بخزد، روی «کلاهک یخی قطبی» جلو می رفت. سوال این بود که کجا می رفت؟ این چیزی بود که «اسمیو» می خواست بداند؛ می شد این را در صورتش دیـد، در حالت نگاه پرسشگرش که مرتب به «فریا» می افتاد.
جلد سوم کی میاد؟
عالیه . 👌