کتاب در جست و جوی آبی ها

Gathering Blue
(جلد دوم از چهارگانه «بخشنده»)
کد کتاب : 20880
مترجم :
شابک : 978-9643626822
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 242
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2000
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

«لوییس لوری» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب در جست و جوی آبی ها اثر لوییس لوری

کتاب «در جست و جوی آبی ها» رمانی نوشته ی «لوییس لوری» است که اولین بار در سال 2000 به انتشار رسید. تمدن انسان ها پس از مواجهه با چندین فاجعه، به جامعه ای بدوی و عاری از تکنولوژی تبدیل شده است. «کایرا»، دختری جوان با معلولیت، پس از این که پدرش ظاهرا توسط «هیولاها» به قتل رسید، توسط مادرش بزرگ شده و هنر بافندگی را از او یاد گرفته است. وقتی مادرش نیز جانش را از دست می دهد، «کایرا» از این می ترسد که اهالی، او را از دهکده بیرون کنند. اما به جای این اتفاق، «کایرا» به عنوان مسئول مراقبت از لباسی نفیس و بااهمیت می شود که در گردهمایی سالانه مورد استفاده قرار می گیرد و نشانگر تاریخ جهان است. او به «عمارت انجمن» می رود—ساختمانی به سبک گوتیک که یکی از معدود سازه هایی است که از فجایع، جان سالم به در برده است.

کتاب در جست و جوی آبی ها

لوییس لوری
لوییس آن هامرزبرگ که آثارش را با نام لوییس لوری منتشر می کند، نویسنده ی آمریکایی و پدید آورنده ی آثار بی شماری برای کودکان و نوجوانان است. او آثار درخشانی در زمینه ی ادبیات کودکان و نوجوانان دارد و دو بار برنده ی مدال نیوبری شده است. لوییس لوری در ۲۰ مارس ۱۹۳۷ در هونولولو در هاوایی زاده شد. او فرزند دوم از سه فرزند کاترین و رابرت هامرزبرگ است. پدر لوییس دندانپزشک ارتش بود. پیشه ی پدر سبب شد در دوران کودکی بسیار سفر کند. خواهر بزرگ لوییس در سن ۲۸ سالگی در سال ۱۹۶۲ درگذشت و این رویداد، موضوع کت...
نکوداشت های کتاب در جست و جوی آبی ها
With a tantalizing hint about the previous book’s ambiguous ending.
با اشاره و سرنخی جذاب درباره ی پایان مبهم کتاب قبلی.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

One of Lowry's strongest creations.
یکی از قدرتمندترین آثار «لوری».
Booklist Booklist

A dark, prophetic tale.
قصه ای تاریک و پیشگویانه.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب در جست و جوی آبی ها (لذت متن)
چهار روز می شد که مادرش مرده بود، و «کایرا» می دانست دیگر چیزی از روح مادرش باقی نمانده است. دوباره، به آنچه در حال ترک آنجا بود، به آرامی گفت: «مادر.» فکر کرد شاید بتواند رفتن روح مادرش را حس کند، همانطور که زمزمه ی نسیم در شب حس می شود.

«کایرا» چشم هایش را که ناگهان پر از اشک شده بود، پاک کرد. او مادرش را دوست داشت و به شدت دلتنگش می شد. اما حالا زمان رفتن بود. عصایی را که موقع راه رفتن استفاده می کرد، روی زمین نرم فشار داد و با تکیه به آن، خودش را بلند کرد.

با تردید اطرافش را نگاه کرد. هنوز جوان بود، و تجربه ای از مرگ نداشت، به خصوص در خانواده ی کوچک دو نفری اش که فقط او و مادرش اعضای آن بودند. البته دیگران را دیده بود که در مراسم حضور داشتند.