کتاب قلمرو خلافکاران

Crooked kingdom
وقتی شانس برنده شدن نداری، بازی را عوض کن
کد کتاب : 2135
مترجم :
شابک : 978-600-188-246-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 600
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت

از پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز

کتاب دوم دوگانه «شش کلاغ»

معرفی کتاب قلمرو خلافکاران اثر لی باردوگو

کتاب قلمرو خلافکاران، رمانی نوشته ی لی باردوگو است که اولین بار در سال 2016 به چاپ رسید. کز برکر و گروهش به تازگی سرقت بزرگی را به انجام رسانده اند که خودشان نیز فکر نمی کردند بتوانند از آن جان سالم به در ببرند. آن ها اما به جای به دست آوردن پول و پاداشی که می خواستند، همچنان مجبورند برای نجات جان خود به نبرد ادامه دهند. اعضای این گروه با خیانت های زیادی رو به رو شده اند و اکنون، قدرت، متحدان و امید چندانی برایشان باقی نمانده است. همزمان با این که نیروهایی قدرتمند از سرتاسر جهان به کتردام می آیند تا از اسرار ماده ای خطرناک به نام «جوردا پارم» آگاه شوند، رقبایی قدیمی و دشمنانی جدید پا به میدان می گذارند تا وفاداری شکننده ی اعضای گروه کز را به چالش بکشند. جنگی در خیابان های تاریک و پر پیچ و خم شهر به پا خواهد شد؛ جنگی برای انتقام و رستگاری که سرنوشت نهایی جهان گریشا را رقم خواهد زد.

کتاب قلمرو خلافکاران

لی باردوگو
لی باردوگو، زاده ی 6 آپریل 1975، نویسنده ای آمریکایی است. باردوگو در اورشلیم به دنیا آمد و در لس آنجلس بزرگ شد. او در سال 1997 در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه ییل فارغ التحصیل شد و قبل از انتشار اولین رمانش، در شغل هایی همچون روزنامه نگاری، گریم و جلوه های ویژه فعالیت داشت. باردوگو اولین رمان خود را در سال 2012 به چاپ رساند.
نکوداشت های کتاب قلمرو خلافکاران
Fans will have their eyes glued to every page.
چشم طرفداران به همه ی صفحات این کتاب دوخته خواهد شد.
Booklist Booklist

Un-put-down-able excitement from beginning to end.
هیجانی غیرقابل گذشت از ابتدا تا انتها.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Teens will be excited to return to Bardugo's marvelous world.
نوجوانان از بازگشت به دنیای شگفت انگیز باردوگو به وجد خواهند آمد.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب قلمرو خلافکاران (لذت متن)
جسپر گفت: «توجه کردین که همه ی مردم شهر یا دنبالمونن، یا از دستمون عصبانی ان، یا می خوان بکشنمون؟» کز گفت: «که چی؟ خب قبلا فقط نصف شهر بود.»

رتونکو به پیشخوان تکیه داد و بینی اش را در لیوان کثیف نوشیدنی اش فرو برد. نوشیدنی اش نتوانسته بود گرمش کند. هیچ چیز نمی توانست در این شهر خراب شده گرمش کند یا او را از شر این بو خلاص کند؛ ترکیب خفه کننده ی گنداب، صدف و سنگ خیس که به نظر می رسید در منافذ پوستی اش جاخوش کرده بود،انگار برای درست کردن مزخرف ترین فنجان چای دنیا او را در اسانس شهر خیسانده بودند.

رتونکو با بی اعتنایی دستی تکان داد. این شخص، این آدم های عادی هرگز درک نمی کردند. هر روز در گمنامی کامل جان می کند. به چه امیدی؟ یک سکه ی اضافی در جیبش؟ نگاه گرم یک دختر زیبا؟ او چیزی از افتخارات جنگی و مورد احترام مردم بودن، نمی دانست.