او همچنان خواب است. به او نزدیک می شوم با اینکه ظاهرا تا صبح در آغوش هم بوده ایم اما هنوز احساس بیگانگی می کنم. صدایش می زنم. چند بار تکانش می دهم ولی با وحشت احساس می کنم آنکه تماشای نگاهش مرا بیقرار می کرد، آنکه بخار دهانش بوی همه ی مشک های ختنی را می داد...
نوع نگاه و بیان و تکه کلامهای آقای صالح اعلا واقعا دوست داشتنی و خاص هست
بخشی از کتاب: من از بیرون یک بار دیگر عروس و داماد را تماشا میکنم. آینه صورت عروس را پوشانده و داماد به دورها نگاه میکند؛ انگار با کسی در انتهای جهان قرار دارد. یاد حرف پدربزرگ میافتم، گفت: بالاخره ماه ستاره ای را اجیر کرد که شب یلدا او را بیدار کند. همان ستاره ای که همیشه کنار ماه است، چشمک میزند و نورش از همه ستارههای آسمان بیشتر است...
این کتاب شامل 20داستان کوتاه هست. در این 20 داستان شخصیتها به روایت احساسات، افکار و درونیات خودشون میپردازند. چیزی که این داستانها را خاص و متفاوت کرده نثر خاص و شاعرانه صالح علا هست که با به کار بردن تعبیرات و عبارات خلاقانه موضوعات روزمره را تبدیل به سوژه هایی متمایز میکنه و برای ساعاتی خواننده را از روزمرگیهای ملال آور جدا میکنه.