بی تردید «روایت» یکی از بنیادی ترین و اساسی ترین عناصر داستان نویسی است. می توان شناخت کامل و دست اولی از عناصر دیگر داستان داشت، اما اگر داستان نویس شناختی از «چه» و «چگونگی» شیوۀ روایت آنها نداشته باشد، به موفقیت موردنظر خود دست نخواهد یافت. هرقدر این شناخت بیشتر باشد، نویسنده در ارائۀ عناصر داستان موفق تر است. امروزه داستان نویسی حیطۀ جنبه های رنگارنگ و متنوع فنی و تکنیکی است و به ضرس قاطع می توان گفت که نویسنده ای در کار خود بیشتر موفق خواهد شد که بتواند برای موضوع های گوناگون خود، در انواع (ژانر) داستان، شیوه های روایت مناسب و درخوری به کار ببرد و تسلط به نسبت کامل تر و موثرتری نسبت در شیوۀ روایت موضوع داستان ها داشته باشد.
داستان خطی یا طولی، داستانی است که وقایع آن به ترتب توالی زمانی روایت می شود و عمل داستانی (حادثه ها) بر طبق زمان تقویمی بیاید. تقریبا اغلب قصه های کوتاه و بلند سنتی با چنین شیوه ای روایت شده، قصه های بلندی چون سمک عیار، اسکندرنامه، امیرارسلان و نیز بسیاری از رمان های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شیوۀ روایت خطی دارند. بیشتر رمان های بالزاک، مثل باباگوریو، سرخ و سیاه استندال، دیوید کاپرفیلد دیکنز و جان شیفته رومان رولان داستان هایی خطی هستند. در رمان های فارسی نیز آثاری چون شوهر آهوخانم، سووشون، کلیدر، همسایه ها و درازنای شب به شیوۀ خطی روایت شده اند. اگر وقایع به ضرورت پیرنگ پس و پیش شوند و ترتیب توالی زمان تقویمی به هم بخورد، انواع داستان های غیرخطی (مدور یا دایره ای و عمودی یا مارپیچ) به وجود می آید؛ مثل رمان های عمودی یولسیز جیمز جویس و خانم دالووی ویرجینیا وولف و خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و در میان آثار فارسی هم سنگ صبور و شازده احتجاب و اضطراب ابراهیم، که در آنها از شیوۀ روایت غیرخطی عمودی جریان سیال ذهن، تک گویی درونی و خودگویی بهره گرفته شده است. رمان های در جستجوی زمان ازدست رفته و بوف کور از شیوۀ غیرخطی دایره وار یا مدور استفاده می کنند.