روایتی رضایت بخش درباره ادراک و خاطرات شخصی.
یک ماجراجویی مهیج که سرشار از معما و پیچ و خم های داستانی است.
با معمایی چندوجهی و تم هایی پیچیده.
تا جایی که یادش می آمد، همیشه مجبور بود برادر بزرگتر مسئولیت پذیری باشد که لازم است به مامان و «اما» و «فین» کمک کند؛ بزرگ مرد کوچک.
بچه های کوچک تر گریه می کردند، ولی «راکی» مدام بهشان می گفت: همه چی درست میشه. من مواظبتون هستم. حتی اگر در دلش می گفت: هیچ راه فراری نیست. حالا چیکار کنیم؟
تصویری که در ذهنش داشت، زیادی واضح بود. به خودش گفت: دیگه تا الان اون بچه ها رو نجات دادن. احتمالا یه عالمه بادکنک و پرچم براشون گرفتن که روش نوشته به خونه خوش اومدین، با یه عالمه اسباب بازی و بستنی دقیقا مثل همونی که «فین» چند ساعت پیش گفت.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
خیلی عالیه هر کی بگه بد خر
خیلی ساییتتون مسخره است