یک رمان نخست نویدبخش که در را برای دنباله های داستان باز می گذارد.
یک داستان معمایی سریع، سرشار از شوخ طبعی، ماجراجویی، و پیچ و خم های غافلگیرکننده!
کودکان، عاشق «امی» خواهند شد.
«امی» روی صندلی زهوار در رفته گوشه دستشویی وا رفت. نمی دانست غش کردن چه حسی دارد، اما اگر اتاق همانطور دور سرش می چرخید، احتمالا خیلی زود نقش زمین می شد. سرش را به دیوار تکیه داد و سرگیجه اش کمی بهتر شد.
«امی» دست هایش را دور شکمش پیچید و سعی کرد نفس عمیق بکشد، اما انگار هوای کافی وجود نداشت. می خواست سوال هایی بپرسد و بگوید این تصمیم چقدر ناعادلانه است، اما انگار کسی تکه ای آدامس چپانده بود به آن بخش مغزش که مسئول ساختن جمله های کامل بود.
مادرش همیشه همین را می گفت. هر بار رتبه یک مدرسه چند پله پایین می آمد، نگران می شد که نکند «امی» درست و حسابی آموزش نبیند؛ خب، بودن در مدرسه رتبه چهار «نیوانگلند»، بدتر از بودن در مدرسه رتبه دوم بود، ولی قضیه مدرسه شبانه روزی فرق داشت. «امی» حتی تصورش را هم نمی کرد.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
خیلی عالیه من خوندم
ببخشید جلد دومش کی میاد واقعا من منتظرشم بی صبرانه و خیلی قشنگه کتابش