داستانی پرظرافت و پیچیده.
یکی از برجسته ترین رمان های ناباکوف.
این اثر به مشکل اساسی ابهام در هویت انسان می پردازد.
گهگاه ناگزیر به این باور می رسم که پژوهشم به تدریج به رویایی بدل شده بود که از الگوی واقعیت برای سرهم کردن اوهام و خیالات بهره می گرفت.
کسی نمی داند در ویکتوریا چه اتفاقی افتاد، اما یکی دو ساعت بعد کلر به خانه ی شلدون تلفن کرد و با خنده ی کوتاه و بسیار حزینی به او گفت سباستین حتی به او اجازه نداده روی سکو صبر کند تا قطار راه بیفتد. نمی دانم چطور، ولی تصویر بسیار روشنی از او در ذهن دارم که به آنجا می رسد، چمدان به دست، لب ها آماده ی باز شدن به لبخندی شیطنت آمیز، در حالی که چشم های تیره اش به پنجره های قطار خیره می شود و به دنبال او می گردد، سپس می یابدش، یا شاید اول سباستین او را می بیند... حتما با خوشحالی، یا شاید با شادی بیش از حد، گفته «سلام، من هم آمده ام!»
همیشه از این که مشتریان رستوران ها به آن رازهای زنده توجه نمی کنند ناراحت و اندوهگین شده ام، به همان افرادی که برایشان غذا می آورند، کتشان را می گیرند و در را برایشان باز می کنند. یک بار به تاجری که چند هفته پیش تر با او ناهار خورده بودم، گفتم زنی که در رستوران کلاهمان را به ما تحویل داد در گوشش پنبه گذاشته بود. او گیج و متحیر به من نگاه کرد و گفت اصلا یادش نمی آید زنی آنجا بوده باشد.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
درگیری واقعی میان شخصیت های یک رمان نیست، بلکه بین نویسنده و خواننده است. با این حال، در بلندمدت، تنها رضایت شخصی نویسنده است که مهم است.
کتاب در بیست فصل زندگی خود با خواننده، حتی لحظه ای چشم بر هم نمیگذارد و همواره ورق میخورد. در این داستان، سباستین نایت، نویسنده ای است که داستان هایی مینویسد و کتابهای بسیاری از او چاپ شده است. او در روسیه چشم به جهان میگشاید و در داستان آخری که نوشته، خود او شخصیت اصلی و غایب آن است.