نام مرا می خواهی بدانی؟ پس گوش بدار، تو دیشب را در کنار خواجه نصر الدین به روز آورده ای، زیرا که من خواجه نصرالدینم،. همان که آرامش برهم می زند و جدال ها بر پا می کند، همان که نامش را در هر گوشه جار می زنند و میدان های پرجمعیت و هفته بازارها را پر می کنند، همان که برای سرش قیمت های گزاف نهاده اند... همچنان که دیروز مبلغی هنگفت: «سه هزار تنگه» به سر بهای من تعیین کرده اند و من در شکم که چرا خود، سر پرمقدارم را به چنین مبلغ گزافی نفروشم...» آری! به همین دلیل نصرالدین خشم و کین دشمنان را برمی انگیخت و او را می راندند، تعقیبش می کردند، بددین و جهنمی اش می خواندند و بیهوده سعی می کردند ابله و بیکاره اش بشناسانند و در نزد مردم بی اعتبارش کنند. اما هر بار پیروزی با او بود و شکست و ناکامی نصیب دشمنان و...
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
نام دیگر این کتاب " ملا نصرالدین در بخارا " است.
یکی از آثار بزرگ ادبیات جهان که باید خونده بشه. به همراه کتاب شاهزاده ای که جادو شد، که یه جورایی دنباله این کتاب هستش.