کتاب عشق پر آزار

Troubling Love
کد کتاب : 27485
مترجم :
شابک : 978-6226652209
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 164
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1992
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

النا فرانته از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب عشق پر آزار اثر النا فرانته

کتاب «عشق پر آزار» رمانی نوشته ی «النا فرانته» است که نخستین بار در سال 1992 به انتشار رسید. این رمان، داستان مادرها و دخترها و همینطور دروغ ها، عواطف و پیشینه ی مشترکی است که آن ها را به هم پیوند می زند. «دلیا» پس از مرگ نابهنگام و اسرارآمیز مادرش، به امید یافتن حقیقت در مورد خانواده ی خود، به سفری اکتشافی در خیابان های پرآشوب و خفقان آور زادگاهش «ناپل» می رود. چند تماس تلفنی اسرارآمیز باعث می شود او حقایقی عجیب و تشویش آور را درباره ی روزهای پایانی زندگی مادرش بفهمد. کتاب «عشق پر آزار» داستانی جذاب و تأثیرگذار است که توجه میلیون ها مخاطب در سرار جهان را به دنیای خیالی «النا فرانته» جلب کرد.

کتاب عشق پر آزار

النا فرانته
النا فرانته، نام مستعار نویسنده ای ایتالیایی است که به صورت ناشناس فعالیت می کند. آثار فرانته که به زبان ایتالیایی هستند، به زبان های متعددی ترجمه شده اند.فرانته با وجود شناخته شدن به عنوان رمان نویسی بین المللی، توانسته هویت خود را از زمان انتشار اولین رمانش در سال 1992 مخفی نگه دارد. البته حدس و گمان هایی درباره ی هویت واقعی او به وجود آمده که از اطلاعات موجود در مصاحبه هایش برگرفته شده اند.
نکوداشت های کتاب عشق پر آزار
A tour de force.
اثری موفقیت آمیز.
Seattle Times

A frank tale about the dangerous intersection of rage and desire.
داستانی صادقانه درباره ی تلاقی خطرناک خشم و آرزو.
Booklist Booklist

Everyone should read anything with Ferrante’s name on it!
همه باید هر چیزی را که نام «النا فرانته» روی آن است، بخوانند!
Boston Globe Boston Globe

قسمت هایی از کتاب عشق پر آزار (لذت متن)
این آخرها حداقل یک بار در ماه برای چند روزی می آمد و پیش من می ماند. از شنیدن صدایش در خانه خوشحال نبودم. سپیده دم بیدار می شد و طبق عادتش از سر تا ته آشپزخانه و اتاق نشیمن را برق می انداخت. سعی می کردم دوباره بخوابم، ولی با آن جنب و جوشی که او کار می کرد، نمی توانستم. همانطور بی حرکت میان ملحفه ها احساس می کردم بدنم را به بدن دختربچه ای پر از چروک تبدیل می کند.

وقتی با یک قهوه از راه می رسید، برای این که مانع شوم تا روی لبه ی تخت بنشیند و من را لمس کند، به پهلو می چرخیدم، خونگرمی اش آزارم می داد. برای خرید بیرون می رفت و با مغازه دارها دوست می شد، آدم هایی که در این ده سال، بیشتر از دو کلمه با آن ها رد و بدل نکرده بودم. با بعضی از آشناهای اتفاقی اش برای گردش به شهر می رفت، با دوست هایم دوست می شد و برای آن ها داستان های زندگی اش را تعریف می کرد، همان داستان های همیشگی. با او فقط بلد بودم خوددار و دروغگو باشم.

با اولین اشاره های بی حوصلگی ام برمی گشت به ناپل، وسایلش را جمع می کرد، برای آخرین بار خانه را مرتب می کرد، و قول می داد که خیلی زود برخواهد گشت. من در اتاق ها می چرخیدم و طبق سلیقه ی خودم هر چیزی را که او بنا به سلیقه ی خودش جا به جا کرده بود، سر جایش می گذاشتم. نمکدان را دوباره در قفسه ای می گذاشتم که در این سال ها آنجا بود، مایع ظرفشویی را دوباره به جایی برمی گرداندم که همیشه به نظرم مناسب می آمد. نظم او را در کشوهایم به هم می ریختم.