«پستی» رمانی از محمدرضا کاتب است. آنها که کاتب را میشناسند، با سبک و سیاق کارها و نثر او آشنایند. داستان «پستی» را نمیتوان تعریف کرد. چرا که پستی نیز همچون بیشتر کارهای او در زمرۀ ادبیات پست مدرن جای میگیرد و از تمامی ویژگیهای این سبک برخوردار است.
عدم قطعیت و بیسرانجامی از ویژگیهای بارز کارهای او و از جمله رمان «پستی» است. یکی از ویژگیهای پررنگ «پستی» عنصر خشنونت بر بدن است. این رمان را بدنی پیش میبرد که بر اثر برخورد با قطار، متلاشی شده است. بدن پسر نوجوانی که در واقع روایت یا داستان اول، از زبان او بیان میشود. او زمانی که خود را زیر قطار میاندازد و میمیرد، روایتش آغاز میشود. البته روایت و داستان بعد، هیچ ارتباطی با داستان اول ندارد، داستان نوجوانی است که با دیدن تصاویر زنان در کتابها پی به بلوغ خود میبرد و زمانی که پدر این موضوع را میفهمد از او درخواست عجیبی میکند که... در داستان بعدی هم راوی به دعوت زنی وارد نمایش میشود، هدف آن زن این است که او را بکشد و ما اصلا دلیل این کشتن را نمیفهمیم.
رمان «پستی» به همین شکل روایتگر هشت داستانی است که در عین حال که بهم پیوسته هستند، انسجامی ندارند و انگار ربطی منطقی آنها را بهم پیوند نمیدهد. ولی کنار هم چیده شدهاند تا ساختار یک رمان پست مدرن را تشکیل دهند.
برجستهترین ویژگی رمان «پستی» ابهام است و بیسرانجامی و بهمریختگی. گاهی شباهت نام برخی شخصیتها و یا ویژگیهای مشترکی آنها که خوانندۀ تیزبین ممکن است در دو روایت متفاوت پیدا کند، او را به فکر میبرد که نکند این روایت در حقیقت امتداد روایت قبلی است، منتها اینبار به شکلی دیگر.
در سرتاسر رمان و روایتها، بیش از هر کلمۀ دیگری «شاید» و «نمیدانم» به چشم میخورد که همین هالۀ ابهام و تردید و بهمریختگی را پررنگتر میکند.
آن دسته از خوانندگان جدی ادبیات، بخصوص آنها که تمام جریانهای ادبی را دنبال میکنند و همچنین علاقهمندان به پستمدرنیسم، میتوانند «پستی» را بخوانند تا با ویژگیهای یک رمان پست مدرن به شکل ملموستر آشنا شوند.
کتاب پستی