کتاب برو ولگردی کن رفیق

Boro Velgardi Kon Rafigh
کد کتاب : 28440
شابک : 978-9643627010
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 111
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب برو ولگردی کن رفیق اثر مهدی ربی

کتاب "برو ولگردی کن رفیق" یک مجموعه چهار داستان کوتاه است که تمام زندگی انسان‌های معمولی و مبارزات ذهنی و روحی آنان را به تصویر می‌کشد. این داستان‌ها و رویدادها به تنهایی نشانگر زندگی شهری و متنوع اهواز هستند و در خیابان‌ها و مراکز شناخته‌شده این شهر اتفاق می‌افتند.

این کتاب در واقعیت‌ها و مسائل انسانی عمیقا فراگیر است و به تحلیل دقیق‌تر مشکلات و نگرانی‌های ذهنی انسان‌ها می‌پردازد. به عبارت دیگر، مهدی ربی به آرزوها و آرمان‌های نابودشده جوانان خطه جنوبی پرداخته و اعتقاد دارد که این نسل جوان تا حدی که رویاها و آرزوهایشان دست‌خورده است، همچنان مشتاق به پیگیری آن‌ها هستند. او در این کتاب صوتی به جوانانی که در این نقاط سرزمین به دنبال تحقق آرزوهایشان هستند، انرژی می‌دهد.

در این اثر، مهدی ربی به جزئیات مشکلات و چالش‌های فعلی منطقه جنوب اهواز پرداخته و به مسائلی مانند آلودگی هوا و ریزگردها، تضادات و اختلافات سیاسی بین مردم اشاره می‌کند. این کتاب به دقت به مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز می‌پردازد و سعی دارد این مشکلات را با دیدگاه‌های نو و به روز تحلیل کند.

کتاب برو ولگردی کن رفیق

مهدی ربی
مهدی ربی (زاده ۱۳۵۹) داستان‌نویس معاصر ایرانی است.مهدی ربی در مرداد ۱۳۵۹ در اهواز متولد شد. او دارای مدرک لیسانس حسابداری است و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی اش را از دانشکده هنر و معماری گرفته‌است و از مهر ماه 1393 دانشجوی دکترای فلسفه هنر در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران است .مهدی ربی مدرس داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی در دانشکده‌های هنرومعماری،هنرهای زیبا و سینما تئاتر تهران است .اواز سال ۱۳۸۳به‌طور جدی وارد حوزهٔ ادبیات داستانی شده‌است. آثار مهدی ربی توسط ...
قسمت هایی از کتاب برو ولگردی کن رفیق (لذت متن)
باور کردنی نبود انبوهی از پرندگان سیاه رنگ لای شاخ و برگ درختچه ها خوابیده بودند.تنگ هم نشسته بودند و سری هایشان را برده بودند زیر بال ها،آن قدر زیاد بودند که خود در خنچه ها دیده نمیشدند.به پیرمرد اشاره کرد قایق را نگه دارد.زل زد توی چشم هایم دستم را گرفت.فهمیدم چه میخواهد .با دهان باز و بی صدا شروع کرد به شمردن یک،دو،سه و بعد با همه وجودمان شروع کردیم به فریاد کشیدن...