صدای جیغ های پی درپی و دلخراش زن، هر چند دقیقه یک بار و نامنظم فضای سیاه شب را می شکافت! صدا از داخل وانت قراضه ای بود که با پارچه ای برزنتی برایش حفاظی ساخته بودند. جاده ناهموار بود و پر از دست انداز و کپ و لپ! گه گاه افتادن در چاله چوله های جاده، صدای قیژ و قوژ کمک فنرهای زهوار در رفته ی وانت را همراه می کرد با ناله و جیغ های جگرخراش زنی که حالا دیگر در فواصل منظم، هر دقیقه از حلقومش بیرون می ریخت...