شب گردی ها شامل 8 روایت کوتاه از چارلز دیکنز در مورد پیاده روی های او در شب های شهر لندن است. بی خوابی باعث شد دیکنز شب ها در خیابان ها قدم بزند . مقالات دیگری نیز در مورد زمانی که او در خیابان های لندن قدم می زند وجود دارد ، از جمله زمانی که وی در کودکی از همراه خود جدا می شود و معتقد است که او در آن روز برای همیشه گم می شود و تصمیم می گیرد به دنبال کاری برای ثروتمند شدن برود.
دیکنز همیشه به مباحث اجتماعی علاقه مند بود و زمانی که به پیاده روی می رود تمایل دارد که به قسمت های فقیر نشین پایتخت برود. وی در طول سفر خود با بسیاری از افراد فقیر ساکن در حاشیه جامعه ، به کارگاه ها و بیمارستان های کودکان سر می زند
هشت مقاله او همه با هم هماهنگ هستند. این مقاله ها با واژگان ساده نوشته شده است که پدیده های مختلف اجتماعی انگلیس را در اواسط قرن نوزدهم نشان می دهد: جنایت و فساد در شب در شهر لندن ، رویای ساختن ثروت پر از ماجراجویی ،صنعت دریایی بزرگ ، شرق لندن در فقر ، شرایط نامساعد کار و زندگی ، فروشگاه قرعه کشی دروازه بان ، خریداران قرعه کشی متعصب ، تشییع جنازه های عجیب و غریب و .. .
دیکنز نویسنده ی عوالم شهر است. دگرگونی های شهر، چه اجتماعی، چه اقتصادی و چه فرهنگی در آثار او خیلی خوب توصیف شده اند. توصیف یک عمارت یا مکان از زبان او چیزی ورای صفت خشک و خالی است. او به زیر پوست شهر نفوذ می کند.
ساعت باید هنگام غروب و فصل، فصل زمستان باشد، زیرا در زمستان هوا تاریک روشن است و نشاطی که در خیابان ها وجود دارد، لذت بخش است. در این فصل همچون تابستان ها مشتاق سایه و خلوت و هوای لطیف دشت و صحرا نمی شویم. علاوه بر این غروب ها باعث می شوند لاقیدی پیشه کنیم چنان که دیگر خودمان نیستیم، این لاقیدی ناشی از تاریکی هوا و بخشندگی چراغ های خیابان است. هنگامی که در یک غروب دل انگیز، بین ساعات چهار و شش که پا از خانه بیرون می گذاریم، خودی که دوستانمان می شناسند را رها کرده و به ارتش جمهوری ولگردان ناشناس ملحق می شویم، افرادی که اجتماع شان پس از خلوت و تنهایی اتاق مان بسیار مطبوع و دلچسب است. زیرا در اتاق مان توسط اشیایی احاطه شده ایم که پیوسته بر عجیب بودن رفتارمان دلالت می کنند و بر خاطرات تجربه های شخصی مان تاکید می ورزند. برای مثال، کاسه روی طاقه بالای بخاری را یک روز طوفانی در مانتوا خریدیم. در حال بیرون رفتن از مغازه بودیم که آن پیرزن بدشگون دامن مان را گرفت و گفت که یکی از همین روزها از گرسنگی خواهد مرد و فریاد زد "با این حال این را بگیرید!" و کاسه ی چینی سفید و آبی را چنان به زور به دستمان داد که انگار نمی خواست به یاد سخاوت دن کیشوت وارش بیفتد. بنابراین با احساس گناه، اما با گمان این که سرکیسه مان کرده، کاسه را به هتل کوچک مان بردیم، همان جایی که نیمه شب مهمان خانه دار با چنان خشونتی با زنش دعوا می کرد که همگی به حیاط خم شده و شاخه های تاک که میان ستون ها رخنه کرده و ستاره های سفید آسمان را دیدیم. آن لحظه ماندگار شد، همانند سکه ای که ضرب می شود اما در میان میلیون ها سکه ی دیگر به چشم نمی آید. همین طور در آن جا مرد انگلیسی سودازده ای بود که از میان فنجان های قهوه و میزهای کوچک آهنی برخاست و اسرار ضمیرش را به رسم سیاحان فاش کرد.
نیازی به گفتن نیست که خیابان آکسفورد، پرترددترین خیابان لندن است. اخلاقیون به این شهره هستند که انگشت استهزاء را به سوی آنانی که آن جا خرید می کنند دراز می کنند و البته از حمایت خوش لباس ها هم برخودار هستند. حراجی های زیادی در خیابان های شرق لندن در جریان است، اجناس بسیاری به قیمت یکصد و یازده رسیده اند در حالی که همین هفته گذشته دویست و شش تا قیمت داشتند. خرید و فروش بسیار پر سر و صداست و البته بسیار خشن. اما اگر کسی به سمت غرب قدم بزند، زرق و برق و زیورآلات نوار در هم پیچیده خیابان های شرق لندن- با نورهای مصنوعی و پشته های ابریشم و سوسوی چراغ کالسکه ها، چنان به نظرش می رسد که غروبی ابدی بر ماربل آرچ گسترانیده شده
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
دیکنز معتقد بود داستان ها و به طور کلی ادبیات می توانند مشکلات دنیا را حل کنند.
این کتاب با کتاب زندگی در لندن متفاوته؟
سلام این کتاب رو موجود کنید ممنونم
بسیار عالی دراولین فرصت به کتابخانه اضافه میشود.ولی تابحال مانند خیلی دیگر از عبارتهای مشهور زیرپوست شهر جیمزجویس بود که خیلی باحال بود.