اثری شگفت انگیز... شکوهمند.
جسورانه و خردمندانه.
هیجان انگیز، روشنگرانه و حتی دگرگون گننده ی زندگی.
جدا کردن روانشناسی از اصول اخلاقی روشی نسبتا جدید است. اندیشمندان بزرگ اخلاق اومانیستی قدیم، که مبنای این کتاب بر نوشته های آنان استوار است، فیلسوف و روانشناس بودند؛ آنان معتقد بودند که درک طبع انسانی و فهم ارزش ها و هنجارهای زندگی بشر وابسته به یکدیگرند. از طرف دیگر، فروید و کتب وی که با طرد احکام ارزشی غیرمعقول سهم بسزایی در پیشرفت تفکر اخلاقی دارند درباره ارزش ها معتقد به نسبیت بودند، عقیده ای که اثر منفی هم در تکامل تئوری اخلاق و هم در پیشرفت روانشناسی دارد. روانکاو مشهور یونگ از این گرایش مستثنی است. او عقیده دارد که روانشناسی و درمان روانی، با مسائل اخلاقی و فلسفی انسان وابستگی ناگسستنی دارند. ولی ضمن اینکه این عقیده به خودی خود دارای اهمیت شایانی است، توجیه فلسفی بونگ فقط به واکنشی علیه فروید منجر شد، نه به روانشناسی فلسفی پس از وی.
انسان می تواند با نیروی عشق دیواری را که انسان ها را از هم جدا می کند، فرو ریزد.
روحیه ای از مباهات و خوش بینی در چند قرن گذشته سبب تمایز فرهنگ غرب شده است: مباهات بر خرد به منزله ی وسیله ای برای انسان در راه درک و تسلط بر طبیعت؛ خوش بینی در انجام و عملی شدن گرامی ترین امیدهای نوع بشر، نیل به بالاترین شادکامی برای بیشترین مردم.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
وظیفه ی اصلی انسان در زندگی این است که خودش را متولد کند، به چیزی تبدیل شود که به طور بالقوه هست. مهم ترین محصول تلاش انسان شخصیت خودش است.
اگر به مسائل روانشناسی، فلسفه و خودشناسی علاقه دارید از خواندنش لذت خواهید برد. 📝 " اگر فرهنگ خود را با رویههای زندگی که نفی بهترین دستاوردهای انسانیت است مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد که مسئلهی اخلاقی خود را زیر ماسک پنهان کردهایم، و این حقیقت را انکار میکنیم که ما نیز در برابر قدرت سر تعظیم فرود میآوریم، البته نه فقط در برابر دیکتاتور و بوروکراسی وابسته به او؛ بلکه به قدرت بینام بازار، موفقیت، عقاید عمومی، عرف و یا حتی نظرات پوچ و ماشین که خدمتگزارش شدهایم. گلهای هستیم که تصور میکنیم در راهی که افتادهایم به مقصد خواهیم رسید؛ زیرا دیگران نیز آن راه را در پیش گرفتهاند. در تاریکی هستیم و تهور خود را محفوظ داشتهایم زیرا دیگران نیز با ما همآوازند. مهمترین اثر شکست در مبارزه برای «خود» شدن، وجدان گناهکار است، اگر کسی نتواند دام قدرتگرایی را پاره کند، کوشش ناموفق برای فرار، سند جرم او خواهد بود، و فقط با تسلیم و تمکین مجدد به مرجع قدرت میتوان وجدان خوب را دوباره به دست آورد.."