کتابی سرگرم کننده و آموزنده.
مملو از شوخی، کمدی بزن بکوب و تصویرسازی های کارتونی.
یک ماجراجویی بسیار خنده دار و جذاب.
«احتمال این که یه شهاب سنگ از آسمون بیاد و به تو آسیب بزنه، بیشتر از اینه که یکی از اون هیولاهای تنبل تو رو بگیره!» ژولیوس گفت: «این احمقانه ترین چیزیه که تا حالا شنیدم! مسخره ست. من یه عالمه گورخر می شناسم که شیرها خوردنشون.»
زندگی ژولیوس در دشت های پر از بوته و گرد و خاک آفریقا، همه اش به تفریح و بازی نمیگذشت. (توضیح دقیق تر: به خوردن علف می گذشت!) هر چهارشنبه مامانش، او و برادر مزاحم احمقش، براتوس، را به دریاچه می برد، ولی ژولیوس از این کار بیزار بود. ژولیوس از دریاچه متنفر بود.
ژولیوس گفت: «ببین، ما همه مون می دونیم که قراره بمیریم، ولی با این حال ترجیح می دیم تو دهنت رو ببندی!» کورنلیوس همانطور که شمشیرش را بیرون می کشید، گفت: «پا شین. ما از پسش برمی آیم! تمرین های اضافه ای که این هفته کردیم، ازمون ماشین های جنگی به دردبخوری ساخته!» هیچکس محلش نگذاشت. میلوس از توی تاریکی بیرون آمد. «ما هیچ شانسی جلوی قهرمان های بزرگ امپراتوری نداریم. شاید بهتر باشه یه بار برای همیشه فقط دراز بکشیم و بذاریم اون ها کار رو تموم کنن.»
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
ممنون از سایت خوبتون. فقط اگر میشد برای هر کتاب ترجمه که نسخههای متعددی دارن بخشی اختصاص میدادین به مقایسه متنها و ترجمهها خیلی عالی میشد. واقعا همچین بخشی در سایت عالیتون نیازه