1. خانه
  2. /
  3. کتاب اسپینوزای من

کتاب اسپینوزای من

3.9 از 1 رأی

کتاب اسپینوزای من

Spinoza-ye Man
انتشارات: روزگار
ناموجود
14000
درباره مرادحسین عباس پور
درباره مرادحسین عباس پور
مراد حسین عباسپور، که با نام هنری م.ح.عباسپور شناخته شده است، دانش آموخته ی رشته ی فلسفه از دانشگاه تهران است. او مدتی درگیر شعر کلاسیک بوده و چند سالی را به سرودن شعر نو گذرانده است و بعد شعر را کنار می گذارد و به گفته ی خودش در خانه دائمی داستان اقامت می کند. حالا نزدیک به دو دهه است که درگیر داستان و نقد داستان و تحقیق در حوزه های ادبی و هنری است. اولین کتاب وی به نام «کافکا روایتگر تراژدی مدرن» در نقد آثار کافکا در سال ۱۳۸۳ به چاپ رسید. سپس کتابی در نقد آثار «مارسل پروست» نویسنده ی فرانسوی با عنوان «پروست کلیددار کتاب کلیسای زمان» را به نگارش در آورد. سومین کتاب وی به نام «وولف پوشش نیمه شفاف زندگی» در نقد و بررسی آثار ویرجینیا وولف، در سال ۱۳۸۷ به چاپ رسید. از سال ۱۳۸۷ کار روی بکت را آغاز کرد که نتیجه ی آن کتاب – در دست چاپ- بکت پایان بازی نوشتن است. همچنین کتاب «هنر و فلاکت» که در آن به بررسی آثار صادق هدایت پرداخته است در سال ۱۳۹۳ از سوی نشر ققنوس روی پیشخوان کتاب فروشی ها قرار گرفت. مراد حسین عباسپور ترجمه ی نمایشنامه ی «در انتظار گودو» را هم در کارنامه ی ادبی خود دارد. همچنین رمانی به نام «اسپینوزای من» که به واسطه ی نشر روزگار در سال ۱۳۹۴ از او به جاپ رسیده است.
دسته بندی های کتاب اسپینوزای من
قسمت هایی از کتاب اسپینوزای من

از مرتضا نفرت دارم. منتظرم بگوید هنوز هم لایت می کشی از گودو چه خبر؟ می گویم: «من با گودو کاری ندارم من منتظر یه نفر دیگه ام.» می گوید: «المیرا؟ ولی المیرا ازدواج کرد با یه نفر به اسم گوده، گودو یا گودین درست یادم نمی آد ولی می دونم کاملا خوشبختند.» فرو می ریزم با تمام وجود. آیت می گوید: «من یک وقتی خانواده ای را می شناختم به اسم گوتزو مادرشان زگیل داشت.» مرتضا می گوید: «بیا وقتمان را با این بحث های بیهوده تلف نکنیم. بیا تا فرصت هست کاری بکنیم. هر روز که به وجود ما احتیاج نیست. در واقع شخصا به وجود ما احتیاج نیست. بقیه هم به یکسان با این قضیه برخورد می کنند اگر نگوییم بهتر. این ناله های کمک که هنوز در گوش ما صدا می کند خطاب به همه ی بشریت است ولی در این مکان و در این لحظه ی خاص همه بشریت خواه ناخواه ما هستیم. پس بیا قبل از اینکه دیر بشه نهایت تلاشمان را بکنیم. بیا برای یکبار هم که شده به بهترین وجهی، نماینده ی این نژاد متعفنی باشیم که تقدیری ظالمانه ما را بهش منتسب کرده. ها چی می گی؟» جا می خورم چیزی نمی گویم؛ المیرا، برف، رد پاها، زمستان، دستها، دست های قرمز از زیادی سرما، شمع، گرما، دوباره همان دست ها، سفید، ساده، روشن، ایمان بیاوریم...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب اسپینوزای من" ثبت می‌کند