کتاب مسافران مه

Mosaferan-e Meh
کد کتاب : 37172
شابک : 978-9643748135
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 614
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---
آوا (خدیجه) قاسمی
آوا قاسمی، در بهار سال 1340 در روستایی از جنوب خراسان به دنیا آمد. چون پدرش پیش از تولد او برای کار به تهران رفته بود و قصد بازگشت نداشت لذا شش ماهه بود که برای همیشه به تهران کوچ کرد. سالهای شیرین دوران کودکیاش را با قصه های رویایی و رنگین مادرش و بعد کتاب قصه هایی که میخواند، گذراند. خیلی زود ازدواج کرد اما تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس ادبیات فارسی گرفت. او در یک خانواده اهل تحصیل و مطالعه به سر می برد. دو دختر و دو پسر دارد. دختر بزرگش نویسنده، مترجم و ترانهسرا است. دختر دومش با نوشتن آث...
دسته بندی های کتاب مسافران مه
قسمت هایی از کتاب مسافران مه (لذت متن)
وباره تلفن زنگ زد و شاگرد پری خانم گفت: عروس خانم با شمان‏. همه زدند زیر خنده و گفتند: آقا داماد برای دیدن عروس بی‏تاب شده. تلفنی ته راهرو و جدا از سالن آرایشگاه بود. گوشی را که برداشتم صدا ناآشنا بود و آنچه را که می‏گفت باورم نمی‏شد. گیج شده بودم. صدای خنده و شوخی‏ها از من دور و دورتر می‏شد انگار سرم سبک شده بود و احساس معلق بودن داشتم.دهنم خشک شده بود و بدنم سرد شده بود. نمی‏دانم چقدر گذشت تا به خودم آمدم این‏بار صدای خنده و حرفهای خانم‏ها را کاملا می‏شنیدم آنها پشت سر من حرف می‏زدند. یکی گفت باید هم حرفهاشون طول بکشه این حرفها چند هفته اوله و همه خندیدند. ساک لباسهایم را که آویزان بود برداشتم و خودم را به حمام رساندم و به سرعت لباسهایم را عوض کردم. موهایم را باز کردم مانتویم را پوشیدم و و چادر و مقنعه‏ام را سر کردم و از پنجره به حیاط پریدم و از آنجا از در حیاط آرام بیرون رفتم و با تاکسی خودم را به آدرسی که داده بودند رساندم. طبق قرار آنها سه تا زنگ زدم و منتظر ماندم.