گفتمانی متمدنانه میان دو انسان بافرهنگ و خردمند.
تصویری بسیار دلنشین و انسانی از این دو نویسنده.
نامه هایی دلپذیر و آشکارکننده از دو ذهن فوق العاده.
مدتی بود به رفاقت فکر می کردم، اینکه دوستی چگونه ایجاد می شود، چرا مدت ها ادامه می یابد (بعضی از دوستی ها) بسیار بیشتر از علاقه ی پرشوری که گاه (به خطا) گمان می رود، تقلید کمرنگی از آن باشد. خیال داشتم برایت نامه ای درباره همه ی این ها بنویسم، در آغاز با بیان این دیدگاه که دوستی در زندگی اجتماعی، به ویژه در دوران کودکی، برایمان چقدر ارزشمند است.
این موضوعی است که سال ها فکر مرا به خود مشغول کرده. نمی توانم بگویم نسبت به رفاقت موضع روشنی دارم، ولی شاید در پاسخ به نامه ات (که گردبادی از افکار و خاطره ها را در من برانگیخت)، زمانش رسیده بکوشم آن را با وضوح بیشتری بیان کنم.
بابت نامه ی الکترونیک پرمهری که در مورد حمله ی آقای وود به آثار و زندگی من و آنچه به نظر او، من نمایندگی اش می کنم، به سیری نوشته بودی، سپاسگزارم. من نقد او را نخوانده ام. مدت هاست هیچ یک از نقدهای کتاب هایم را، چه خوب باشند و چه بد، نمی خوانم. اما به قدر کافی درباره ی نوشته ی او از دیگران شنیده ام، به طوری که احساس می کنم انگار غریبه ای از من زورگیری کرده است. اگر کسی به تو مشت بزند غریزه حکم می کند تو هم به او مشتی بزنی. اما این واکنش در چنین وضعیتی جایز نیست، که خود باعث سرخوردگی شدید می شود. با این حال درد این نیش ها با گذشت زمان کاهش یافته است. به گفته ی ایتورم فرانسیس کودی که پارسال در استرالیا دیدی (همسر پیتر کری)، واکنش ها همگی مثبت بوده و قرار است کتاب را برای بار چهارم ظرف شش هفته تجدید چاپ کنند. بنابراین نباید گله کنم، به ویژه از مردی که از نامش پیداست روزی موریانه ها او را خواهند خورد.
خواندن زندگینامه افراد موفق و حتی افراد غیر موفق برای همه ما لازم است. اما واقعا چه فایده مهمی برای ما دارد؟