باید گفت در این مجادله راجع به ارزیابی رویا ، به نظر می رسد نویسندگان آفرینشگر با قدما ، عامه ی خرافه پرست و نویسنده ی کتاب تعبیر رویا هم عقیده اند ، زیرا وقتی نویسنده ای شخصیت های مخلوق تخیلش را به خواب دیدن وامی دارد، از همان تجربه ی روزمره ای پیروی می کند که مطابق با آن ، افکار و احساسات اشخاص هنگام خوابیدن همچنان جریان دارد . نویسنده صرفا می خواهد وضع روحی قهرمان داستانش را با رویاهای او نشان دهد . با این حال ، نویسندگان آفرینشگر همپیمانان ارزشمند ( ما روانکاوان ) هستند و باید برای شواهدی که در آثارشان ارائه می دهند ارزش فراوانی قائل شویم ، زیرا آنان قادر به دانستن بسیاری چیزها در این جهان اند که فلسفه هنوز هیچ روزنه ای برای فهمیدنش در برابر ما نگشوده است . دانش آنان درباره ی ذهن انسان به مراتب پیشرفته تر از دانسته های ما مردم عامی است ، زیرا آنان از منابعی بهره می برند که هنوز نتوانسته ایم برای علم دسترس پذیر کنیم . اما ای کاش نویسندگان به روشی بر معنادار بودن رویا صحه می گذاشتند که این قدر ابهام نداشت . ممکن است از منظری کاملا انتقادی اعتراض شود که نویسندگان نه بر معنادار بودن رویاهایی خاص صحه گذارده اند و نه آن را نادرست دانسته اند ، بلکه به نشان دادن تکان های ناگهانی ذهن انسان بسنده می کنند ، تکان هایی که علتش انواع تحریک هایی است که همچون اثرات جانبی زمان بیداری همچنان فعال مانده اند .
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.
در واقع نام بسیاری از سندروم های روانی، ریشه در تحلیل روانشناختیِ شخصیت های داستانی دارد
با وجود این که زیگموند فروید، پدر روانکاوی مدرن، اطلاعات زیادی از ساز و کارهای پشت پرده ی زندگی انسان ها به ما آموخت، خودش شخصیت شکننده و آسیب پذیری داشت.